کدام روزنه؟! کدام روزنهگشا؟!
قبل از هرچیز، روشن کنم که در این نوشتار، نه قرار بر توهین و تمسخر است و نه قرار بر سفسطههای آنچنانی و سوء استفاده از نام آنانی که خونشان شد جزئی از خاک این کشور.
قرار هم نیست افراد و امضا کنندگان آن بیانیه ۱۱۰ امضایی را قضاوت شخصی کنم، البته ناگفته پیداست که برخی امضا کنندگان را دوست و رفیق میدانم، برخیشان را محترم، برخیشان را غیرقابل احترام و برخی دیگر را نشسته پای سفره. اینکه چطور این افراد با دیدگاههای بعضا متناقض، در موضوعی این چنین، گرد هم آمدند هم، سوالی است بی پاسخ، حداقل برای من. اما آنچه -احتمالا- میخوانید، نظرات شخصی من است در باب یک ایده که به قول مهدی افزورمنش، خلاصهاش میشود همین یک جمله: «با لباس سفید آمده و با لباس سفید هم میرود!»
امضا کنندگان و نگارندگان بیانیه که احتمالا از این به بعد «روزنه بازان» معرفی خواهند شد، مینویسند و میگویند که مقصود و مطلوبشان را روی کاغذ آوردهاند تا باب گفتوگو باز شود و مخالفان «شرکت در انتخابات به هر قیمت» هم، نظرشان را بگویند اما نمیگویند چطور! احتمالا به خوبی میدانند که رسانهها در ایران به لطف دستورالعملها و احضارها و تماسها و امثالهم، نمیتوانند وارد موضوع تحریم انتخابات شوند. پیشتر در عیان و در خفا، به خبرنگاران گفتهاند که سراغ این موضوع نروید. بسیاری از حامیان این ایده هم به لطف همین محدودیتها و البته پروندههای بازشان، ترجیح میدهند علنی به تبلیغ این موضوع نپردازند، پس چه کشکی؟! چه دوغی؟! انشاالله که امضا کنندگان این بیانیه حضور ۴ نفر در صداوسیما و بحثهای در چارچوب را، آزادی بیان نمیدانند!
من هرگز قائل به بی طرفی رسانه نیستم، خبرنگاران را هم بی طرف نمیدانم، خودم هم تقریبا در هیچ موضوعی، بیطرف محسوب نمیشوم اما رفقا و همکاران رسانهای امضا کننده این بیانیه که به انتشار آن در رسانههایشان پرداختند و از گفتوگو میگویند، نمیدانستند که نمیتوانند همین فضا را در اختیار مخالفان ایدهشان قرار دهند؟! نمیدانستند اگر همین فردا بیانیهای تهیه شود با فلان قدر امضا، اکثر قریب به اتفاق امضا کنندگان، در دادسرا و دفتر پیگیریها، به خط خواهند شد و سر و کارشان با اتهامات «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی» و «تشویش اذهان عمومی» خواهد بود؟! البته مشروط بر آنکه پای نفر خارجی در میان نباشد که اگر باشد، دایره اتهامات تا «ارتباط با دول متخاصم» گسترده خواهد شد! در چنین وضعی، اساسا اصل برابری طرفین برای گفتوگو وجود خارجی ندارد، همچون بسیاری از ایدههای طرح شده در این بیانیه.
خلاصه حرف نگارندگان بیانیه، حفظ صندوق رای است، برخیشان معترفند به عدم امکان رقابت و حتی بی تاثیری حضور در انتخابات اما معتقدند برای حفظ صندوق رای هم که شده، باید در انتخابات حاضر شد تا از این طریق، با بدها، جلوی بدترها را گرفت، همان ایده سالهای ۹۲ و ۹۴ و ۹۶ و حتی ۱۴۰۰. مشکل اما اینجاست که تصور میکنند با حضور بدهایشان در قدرت، میتوانند مقابل طرحهایی نظیر عفاف و حجاب و صیانت را بگیرند حال آنکه میدانم و میدانیم که اگر نبود پشتوانه حاکمیت، این طرحها همان روز اول به محاق میرفت، در چنین شرایطی، بود و نبود این بدها، طبیعتا تاثیری در خواست قدرت ندارد همانطور که در مجلس دهم و آبان ۹۸ نداشت، همان روزی که با پیامک و جلسه غیرعلنی، طرحهای نمایندگان برای توقف افزایش سه برابری قیمت بنزین از دستور کار خارج شد و شد، آنچه نباید میشد. روزهاست قدرت حاکمه نشان داده هرچه بخواهد، میکند و تن به بروکراسی ساخته دست خودش و قوانین مصوبش هم نمیدهد، در بدترین حالت، با یک واژه، همه را کیش و مات میکند: «حکم حکومتی.»
مشکل اینجاست نگارندگان بیانیه معتقدند با بدهایشان، میتوانند بر قوانینی چون اعدام اثر بگذارند، حال آنکه ناگفته پیداست، این مهم هم، به نتیجه نخواهد رسید همانطور که در مجلس دهم نرسید و طرح اصلاح قانون مجازات، در نطفه خفه شد، تازه آن طرح قرار نبود بر قوانین اعدام اثر بگذارد و بیشتر تلاشی بود برای اصلاح جرائم سیاسی و امنیتی. عجیبتر آنکه نگارندگان بیانیه میخواهند از طریق نهادی چنین کنند که روزهاست در ایران، از حیز انتفاع ساقط شده و جایی در ساختار قدرت ندارد. پارلمانی که تشکیلش با شورای نگهبان است و نمایندگانش در حال احضار به دادسرا، اساسا چطور میتواند برای نهادهایی قانونگذاری کند که انتصاب مبنای تشکیلشان است نه انتخاب؟!
واقعیت آن است که صندوق رای و نهاد انتخابات، زمانی باید حفظ شود که نظر و خواست مردم را نمایندگی کند و جامعه امکان تاثیرگذاری بر قدرت را داشته باشد. «حق تعیین سرنوشت» زمانی قابل طرح است که اساسا امکان «تعیین سرنوشت» وجود داشته باشد وقتی چنین نیست، وقتی کسی گوشش به خواست مردم بدهکار نیست، وقتی استصواب و فرمانها، حاکمند، بود و نبود صندوق برای مردم تفاوتی ندارد، درست برخلاف قدرت حاکم. آنان صندوق را میخواهد چون برایش نشانهای است از مردمسالاری. میخواهند نشان دهند که مردمسالارند و ابزارشان؛ همین صندوق رای. در چنین شرایطی، صندوقی که استحاله شده، نبودنش بهتر از بودنش نیست؟! دست کم همه میبینند آن نشانه هم دیگر وجود خارجی ندارد و واژهها بیش از این، به یغما نمیروند.
اگر قرار است روی هوا حرف بزنیم و بگوییم براساس فلان اصل قانون اساسی مجلس میتواند «جمهور سوم» را خلق کند و چنین چنان، یا بگوییم «به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل»، که شما را به خیر و ما را به سلامت اما اگر این بیانیه قرار است مانیفستی باشد برای بهبود وضع و خطاب به دغدغهمندان توسعه، دست کم باید به تناقضات درونی موجود در متنش، پاسخ دهد. اینکه فلان حزب اصلاحطلب هم حالا میگوید «تحریم انتخابات» تا ۱۴۰۴ بگوید شرکت در انتخابات، ارتباطی به من و امثالم ندارد. این یک بام و دو هوای همیشگی به اصطلاح اصلاحطلبان است. مساله من تناقضاتی است که گفتم.
از آنجا که «عیبش گفتی، هنرش نیز بگو»، فکر میکنم تنها حسن این بیانیه، آن است که افراد معتقد به «لباس سفید در هر حالت»، یکبار نظرشان را شرح دادند و خلاص. احتمالا اولین سوال از من این خواهد بود که اگر مخالف حضور در انتخابات به هر قیمتی، راهکارت چیست؟! راستش پاسخم همانقدر روی هواست که این بیانیه ۱۱۰ امضایی. حاکمیت باید به عقبنشینی وادار شود و در این مسیر، خیابان هرگز کم اهمیتتر از صندوق نخواهد بود. خیابان و اعتراض مسالمتآمیز، باید به رسمیت شناخته شود. آن زمان است که جامعه حرفش را با صدای رسا به گوش حاکمیت میرساند و نیازهایش را تامین خواهد کرد. احتمالا راه تامین این نیاز، صندوق رای خواهد بود اما نه برای انتخاب، برای رفراندوم، رفراندومی مثلا بر سر حجاب. اتفاقا صندوقی که باید حفظ شود، همین صندوق است نه آن صندوقی که اساسا توجهی به خواست بخش قابل توجهی از جامعه، ندارد.
خلاصه کلام، همان که سعدی گفت: «کز زهد ندیدهام فتوحی/ تا کی زنم آبگینه بر سنگ؟!» شاید بد نباشد امضا کنندگان این بیانیه یکبار بگویند تا کجا، قرار است بکوبند «آبگینه» بر «سنگ»؟! استصواب، تحدیدها، فشارها، حذفها، تهدیدها، نارسائیها، ناکارآمدیها و…، تا کجا باید ادامه یابد تا راهی جز صندوق، یا در کنار صندوق، برای حل مشکلات جامعه در نظر بگیرند؟! این «روزنه» چقدر باید کوچک شود تا «روزنهگشا» درونش جا نشود؟! اگر روزی چنین شد و گفتند «نه روزنه میخواهیم و نه روزنهگشا»، تکلیف چیست؟! آن زمان راهکارتان چیست؟! اگر قرار است «چو فردا آمد، فکر فردا کنیم» که تفاوتی میان امضاکنندگان این بیانیه و حامیان بی برنامه تحریم انتخابات نخواهد بود. شاید وقت نوشیدن «جام زهر» است، حداقل برای آنانکه دغدغه «سفره» ندارند…