چین و روسیه متحد ایران نیستند
ندر ولادیوستوک [در گوشهی جنوبشرق روسیه] یگانه بندر روس در کنار دریای آزاد است. پهناورترین کشور جهان، تنها یک بندر واقعی دارد که آنهم توسط [کشورهای] کره و ژاپن محدود شده [است].
یک ستون ژئوپلتیکیِ سیاست خارجی روسیه، تلاش برای دستیابی به آبهای گرم بوده [است]. جنگ با ایرانِ قجر و ترکمنچای را اینگونه ببینید!
ستون دوم ژئوپلتیکی به تلاش برای مهارِ خطر از دلِ اروپا بازمیگردد. تقریباً هر قدرت نیرومند اروپایی به کشورِ [روسیه] حمله کرده: آلمان، فرانسه، سوئد و حتی لهستان-لیتوانی!
پس حضورِ قدرتی بزرگ در اروپا برای روسیه، خطری بزرگ دیده میشود: حساسیتِ مسکو نسبت به حضور ناتو در غرب را اینگونه ببینید!
اهمیت این دو ستون در هجوم به اوکراین کاملاً دیده میشود. از یکسو، مسکو خواهان جلوگیری از حضور ناتو در اوکراین است. از سوی دیگر، پوتین سودای حل نسبی گرهِ دریای سیاه از طریق گسترش دسترسی به دریای آزاد دارد. با پیروزی در جبههی جنگ، مقصد بعدی ارتش روسیه، اودسا (یک شهر بندری در کشور اوکراین در کناره دریای سیاه) و ترانسنیستریا (در شرق مولداوی) خواهد بود.
ایران اما عمود ریملند (سرزمینهای حاشیهای) آسیای غربی است که دسترسی مسکو به خلیجفارس و سوریه را آسان میکند. پس اهمیتی بنیادین در امنیت جناحِ جنوبی روسیه دارد. انقلاب [۵۷] و فروپاشی [پیمان] سنتو، روسیه را از فشاری ساختاری رها کرد، ولی مخالفت ایرانِ انقلابی در افغانستان، موی دماغ شد. نتیجه، تشدید حمایتِ [شوروی] از صدام بود!
با فروپاشی امپراتوری سوسیالیستی، روسیهی یلتسین به سردمداری آندری کوزیروف به سوی غرب چرخید. ولی با حمایت از ایروان در بحران قرهباغ، سیاستِ قفقازی ایران در حمایت اولیه از باکو را زیرفشار قرار داد. پوتین اما با احیای روسیه دلربایی کرد. طرحی برای ایران نیز داشت: تعمیق نفوذ در سیستم!
شکلگیری ایرانِ غربگرا، مهمترین تهدید برای مسکو خواهد بود. حتی ایرانِ هستهای هم برای روسیه خطر خواهد بود. ایرانِ اسلامگرای رادیکال خطر بعدی است. رویای پوتین اما برآمدن یک "ایرانِ نظامی" است. چرا که نظامیشدن ایران میتواند تنش با غرب را حفظ کرده و مانع ایجاد نگرانی از جناحِ جنوبی گردد.
مسکو با درگیری ایران در جنگ اوکراین، سطح تنش غرب و ایران را بالا نگهداشت؛ همانگونه که برجام را تضعیف کرده بود تا مانعِ غیرامنیتیشدن ایران شود.
سیاست روسیه در برابر رابطه غرب و ایران سیاست دو ستونیِ "نه جنگ، نه صلح" است:
غرب به ایران حمله نکند؛
رابطه ایران و غرب نیز نرمال نشود!
حمایت روسیه از ادعای نادرستِ امارات و ناتوانی ایران در پاسخ مؤثر، نمایانگر قالب رفتاری ایران است: استیصال.
ورای نوع رفتار با ایران (حتی با رای به شش قطعنامهی شورای امنیت و تشدید تحریمها علیه ایران)، مسکو مطمئن است که تهران از او دنبالهروی کرده یا مجبور است که این کار را کند.
همچنین، مسکو بر این باور است که نیاز تهران به همکاری با آن از سر اضطرار است و به محضِ برآمدن فرصتی تاریخی در رابطه با غرب، ایران، بیدرنگ، روسیه را دور میزند. از این رو، سیاست نگاه به شرقِ ایران ریشه در استیصال ایران و شرایط اضطرار دارد که هر دو نیز درهمتنیده با آمریکاستیزی است.
فرمانروای خردمندِ ایرانی، باید درک کند که روسیه و چین متحد ایران نیستند، همانگونه که پیش از این آمریکا اتحاد استراتژیکی با ایران نداشت. قدرتهای بزرگ در بزنگاههای تاریخی ایران را همواره تنها گذاشته و خواهند گذاشت. پس باید به یگانه متحد تاریخی تکیه کند: ملت شریف ولی مظلوم ایران.