تویی که نمیشناسمت
در دوره دوم دبیرستان در سالهای قبل از انقلاب -سیکل دوم- با همکلاسانی در مدرسه دوست بودیم، دعوا میکردیم، به خانههای هم میرفتیم، به هم تقلب میرساندیم، ورزش و بازی میکردیم، اگر میتوانستیم معلمان را به سخره میگرفتیم و خلاصه همدیگر را میشناختیم و در آغوش میگرفتیم یا دعوا و آشتی و باز هم صلح و صفا.
به گزارش 24 آنلاین، در آن زمان فکر میکردیم یکدیگر را میشناسیم. چندی بعد یکی ساواکی شد، یکی انقلابی و در زندان، یکی افسر نیروی دریایی شد و یکی پزشکی حاذق در خدمت مردم. معلوم شد که یکدیگر را نمیشناختیم و گذر زمان و شرایط مکان، آدمها و شناختها از ایشان را تغییر میدهد و این در همه زمانها و زمینها جاری است و در بسیاری موارد شرایط اجتماعی، حالات انسان را تحت تأثیر قرار میدهد و میفهمیم که او را نمیشناسیم.
این حکایت عملکرد یک مدیر، یک مسئول، یک کارگزار در قبل از قبول مسئولیت و پس از آن است. حکایت رئیسجمهورهایمان است و اینک حکایت رئیسجمهور حاضر که با نیت خیر و انرژی مکتسبه از دوران زندگی پای در عرصه مدیریت کشور گذاشته است و با این امید که ناراستیها را راست و نامعلومها را شفاف و ناآگاهان را آگاه کند و قافله عقب نگه داشتهشده را به پیش براند، سینه سپر کرده است و مردم هم با پسند او به استقبالش رفتهاند. اما اینک، مردم از او چه میخواهند؟ حکمرانی از او چه میخواهد؟ به کدام کار اهتمام خواهد داشت؟ آیا بر جادهای صاف قدم خواهد گذاشت یا راهی صعب و دشوار و پرحفره در پیش خواهد داشت؟ چگونه میتواند مجموعهای از ناتوانیها و کژیها و عقبافتادنها و توقعات و فشارها را بر هم منطبق کند؟ اغراق نیست که بگوییم هیچ بعید نیست که همان ابتدا از جاده آسفالت به گذر خاکی برود و تسلیم روندی شود که در زمانی نسبتا طولانی ایران را به شرایط کنونی درآورده است. میگویید چه شرایطی؟
40 سال است با آمریکا در حالت جنگ اعلام نشده هستیم ولی در داخل سیاستهای جنگی که نداریم هیچ، از هر کشور بدون جنگ بیشتر سیاستهای خروج سرمایه، اسراف، رانتخواری، رشد شهرنشینی و رفاهطلبی را پیشه کردهایم. اگر معتقد به تخاصم با آمریکا هستیم، سیاستهای داخلی را باید مانند سیاستهای زمان جنگ کنیم.
1- کشاورزی عقبمانده در کشور داریم و هیچ کوشش فراگیری برای اصلاح آن نکردهایم.
2- صنعت بهشدت نیاز به ارز نفتی دارد و رشد صادراتی نداشتهایم و بهویژه صنعتگران از قطع برق و گاز و نحوه گشایش اعتبار و مسائل ارزی نالان هستند.
3- 20 میلیارد دلار نهادههای دامی و تغذیهای وارد میکنیم. ولی شعار خودکفایی میدهیم.
4- صدها میلیارد دلار ارز و طلا به بازار ریختهایم تا خارجکنندگان سرمایه و قاچاقچیان از آن بهره ببرند و موضوع ادامه دارد.
5- قاچاق سوخت سازمانیافته داریم، به حد بسیار زیاد و واضح.
6- به جای توجه به حملونقل عمومی بهویژه ریلی، به تولید اتومبیل -آنهم بیکیفیت- دل خوش کردهایم و بر این طبل میکوبیم و باز هم اتومبیل خارجی وارد میکنیم.
7- پسماندها در سراسر کشور انبوه شده و رودخانهها فاضلاب شده است، جنگلها تکیده و تالابها خشکیده.
8- چاههای آب در معرض خشکشدن است و کشاورزی وابسته به چاه در حال مرگ.
9- دشتها و شهرها فرونشسته و تمدن در حال زوال است.
10- بیجهت به توسعه نیروگاههای اتمی دست زدهایم که ما را هرچه بیشتر به روسیه وابسته میکند. ضمنا در اصل نگاه به موضوع هستهای باید تجدید نظر شود.
11- روزانه معادل هشت میلیون بشکه نفت (معادل گاز + نفت) مصرف میکنیم و هیچ تدبیری در کاهش آن نداریم.
12- ناوگان کامیونی جادهای ما فرسوده و مصرفکننده گازوئیل زیاد است.
13- به آبخیزداری توجه لازم نمیشود و اگر به این روش پیش برود،اصلاح آن 30 سال زمان میخواهد.
14- هزاران طرح دولتی در دست اجرا داریم و پول نداریم که تکمیل شود، ولی به بخش خصوصی برای تکمیل و بهرهبرداری واگذار نمیکنیم.
15- بودجه جاری واقعا متورم است و هیچ کوششی برای اصلاح آن به دلیل فشارهای سازمانهای مربوطه نمیشود. ریختوپاش در کشور بسیار زیاد است. 16- 40 سال است به خیال یکسانسازی قیمت ارز صدها میلیارد دلار را حرام کردهایم و باز هم میخواهیم ادامه دهیم. ارز برای مدیریت و توسعه کشور است و نه کمک به خارجکنندگان سرمایه و قاچاقچیان. 17- درحالیکه شبکههای مجازی شبیه واتساپ را فیلتر میکنیم و میدانیم به نفع فروشندگان فیلترشکن به مبلغ حدود 50 هزار میلیارد تومان در سال است و تقریبا همه فیلترشکن دارند اما به نفع کاسبان تحریم از فیلترکردن دست نمیکشیم. 18- روستاها و بسیاری از نقاط شهرها در برابر زلزله پنج شش ریشتری فرومیریزد و بازسازی در آنها تقریبا نزدیک به صفر است. اینها فقط شمهای از مسائل کشور است که فهرست واقعی بسیار بیشتر است.
واقعا نمیدانم تصور رئیسجمهور از ایران، مسائل ایران، نقش ایران در جهان، آینده وجودی ایران و کشمکشهای درونی در ایران چیست و آیا ایشان مانند کسی هستند که بدون دانستن عمق رودخانه و سرعت آن به آب زدهاند تا از آن بگذرند یا اینکه همه اطلاعات را دارند و میدانند چه کار باید بکنند. طلیعه حضور ایشان نشان میدهد که مسائل موجود ایران که روزبهروز بزرگتر و حل آن پیچیدهتر میشود، عاملی است که شق اول را به ذهن متبادر میکند. این است که حق داریم بگوییم «تویی که نمیشناسمت» زیرا امروز آقای دکتر پزشکیان تنها نیست که درباره تشخیص ایشان شناسایی داشته باشیم، بلکه ایشان بهعلاوه مسائل کشور، بهعلاوه راهحلها باید ظهور کنند تا قابل شناختن باشند.
هرچند در برنامه هفتم که مد نظر ایشان است، بسیاری از مسائل ذکرشده به نحوی دیده شده، اما مهم این است که ایشان به برنامه هفتم و اولویتهای آن و اجرای آن چگونه میاندیشد. آیا برنامه هفتم مانند کلاف سردرگم فائق بر عمل ایشان میشود و بهت به بار میآورد یا انبوه احکام نمیتواند ایشان را تحت تأثیر قرار دهد و به کمک برنامه هفتم به ترمیم کشور میپردازد. کاش همانطورکه گفتند، همهچیز را برای مردم شفاف بگویند و درباره مسائل کشور نظر بدهند. البته اگر در همان اول بتوانند ناترازی سیاست خارجی (یعنی جنگ اعلامنشده) با سیاستهای داخلی کشور (یعنی تظاهر به عادیبودن) را حل کنند، قدم بسیار بزرگی برداشتهاند. بیتردید رفع این ناترازی، یعنی فضای جنگ با آمریکا با سیاستهای اجرائی داخلی، کلید موفقیت ایشان، حکمرانی، نهضت مقاومت و کشور خواهد بود. این نه به عنوان مخالفت با انقلابیبودن یا مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم است، بلکه به عنوان لزوم در پیش گرفتن سیاستهای داخلی جدا از وادادگیهایی است که میبینیم. اما اگر اصرار بر تداوم سیاستهای اقتصادی-اجتماعی امروز باشد، با توجه به اسراف در مصرف، وجود و جان ایران راهی جز سازشکاری با دشمن پیدا نخواهد کرد.