مشحون رفت، اما مدیری بود که کنار رفتنی نبود!
اشکهای مهران سررشته (سرپرست سابق تیم ملی بسکتبال ایران) در پشت تلفن، بغض من را هم بعد از مدتها ترکاند. شاید همین بغض باعث شد تا بعد از مدتها تصمیم بگیرم تا دوباره از بسکتبال بنویسم اما نوشتن از "درگذشت" کار ساده ای نیست. درگذشت محمود مشحون اتفاق تلخی است، آنقدر تلخ که حتی دوست دارم پس از ساعتهایی که از رفتن او گذشته، باز هم خبر را باور نکنم اما مرد بزرگ بسکتبال ایران در 82 سالگی دار فانی را وداع گفت؛ مردی که با مدیریت خود افتخاراتی را برای بسکتبال کشور رقم زد که تا سالهای سال باید منتظر تکرار آنها بنشینیم. مردی با چشمان با ابهت که کنار رفتنی نبود.
به گزارش پایگاه خبری 24 و به نقل از ایسنا نوشتن از مردی که تنها با نگاه خود همه چیز را مدیریت میکرد دشوار است. همین چند هفته پیش عکسی از او دوباره در سالن بسکتبال دیده شد اما اینبار نه به عنوان مدیر، بلکه به عنوان پیشکسوتی که از او تقدیر می شد. همان عکس بالاخره ثابت کرد که پیر دنیای توپ و تور با اینکه همچنان زورش از خیلیها بیشتر بود، ترجیح داد دیگر کنار باشد، کنار بماند و به زندگیاش برسد اما دیری نپایید که تصمیم گرفت دیگر نباشد.
قدیمیترها به یاد دارند که سالن بسکتبال آزادی مملو از بنرهای افتخار بود. افتخاراتی که آسمان خراشهای ایران کسب کرده بودند. در غرب آسیا، در آسیا و در هر رویدادی که عازم میشدند با مدال برمیگشتند و اکثر آنها البته در دوران مدیریت مشحون بود. در میان آنها جایزه اسکار فدراسیون جهانی هم گل سرسبد بود و میدرخشید.
زمانی که محمود مشحون در سوم آذرماه سال 96 استعفا داد، با اجازه از او تصمیم گرفتم که تیتر خبر اختصاصی آن روز ایسنا، این باشد: "تنها مدیری که جایزه اسکار فیبا را داشت استعفا داد." اما نام او آنقدر از عنوان بزرگتر بود که تیتر خبر آن روز خود محمود مشحون شد. بودن و رفتنش همیشه تیتر اخبار دنیای توپ و تور بود.
هنوز که هنوز است، حتی تمام منتقدان ریز و درشت مشحون باور دارند که جای یک بزرگتر در این رشته خالی است اما جای بزرگتری مثل مشحون که پر نمیشود.
البته باید گفت که جای محمود مشحون پر نمیشود. او در جریان تمام مسابقات با سکوتی کامل، از جایگاه ویژه بازیها را دنبال می کرد، اکثرا دستش زیر چانه، عینکش روی چشم و با مردمک چشمهای با ابهتش چرخش توپ را نظار میکرد. مگر میشد نگاه مشحون باشد و بازیکنی داد بزند، یا یک مربی حتی همان بزرگترینشان بر سر داور فریاد بزند. چرا راه دور بروم؟ مگر میشد محمود مشحون مقابل من باشد و بتوانم از او با طیب خاطر انتقاد کنم؟ چه کسی جراتش را داشت؟ مشحون با یک نگاه فریادها را می خواباند، منتقدان را ساکت و آنچه را که میخواست عملی میکرد. او سنتی بود اما واقعا بزرگتر بود.
در بهمن ماه سال 86 فدراسیون جهانی بسکتبال به دلیل موفقیتهای تیم ملی ایران در رقابتهای مختلف، لوح اسکار خود را به ایران و محمود مشحون اهدا کرد اما او یک دهه دیگر هم در بسکتبال ماند و عناوین مختلفی کسب کرد. البته که همیشه تحت انتقادهای بسیار زیادی بود و هرکس هر آنچه در توان داشت برای ضربهای به او استفاده میکرد اما باز هم توانست به افتخارات خود به عنوان مدیر بسکتبال اضافه کند و در نهایت با وارد کردن زنان ایران به چرخه رقابتهای بینالمللی با پوشش اسلامی، کار خود را تمام کرد و رفت.
به قول یکی از اهالی نام آشنای بسکتبال، مشحون استاد مدیریت منابع بود اما شاید نتوانست چیزی به آنها اضافه کند اما 6 سال گذشته نشان داده این تنها نقطه ضعف مشحون نبوده بلکه ورزش کشور در فقر مدیر سازنده به سر میبرد.
پیر دنیای توپ و تور با اینکه خانوادهاش در ینگه دنیا بودند دوست نداشت بسکتبال را رها کند. من خودم را جای او می گذارم. از 19 سالگی در بسکتبال باشم چطور امروز با بیش از 80 سال سن از آن بگذرم؟ خودش همیشه تعریف میکرد که در آمریکا مشغول زندگی کردن بوده با تلفن خبرش کردند که بیاید و بسکتبال ایران را سر و سامان بدهد. با اینکه در ینگه دنیا بود اما همان زمان هم که این خاطره را تعریف می کرد، در صدایش مشخص بود که دوست داشته بیاید؛ او هیچوقت دوست نداشت کنار بماند. اصلا نسل آنها کنار ماندنی نبود. انگار کنار ماندن برایشان سخت است. آخر سر هم فشارهایی که به او آوردند، فشارهایی که در سال های 95 و 96 در بسکتبال، به تحریم های وزارت ورزش شهره بود عرصه را بر او تنگ کرد و بالاخره باعث شد عصر یک روز پاییزی زیر استعفانامه اش را امضا کند، از وزارت ورزش خارج شود و از بسکتبال برود، اما او دوست نداشت کنار بماند.
مشحون تمام تلاشش را کرد تا کنار نماند اما با تمام توانی که داشت، بازی خورد و نتوانست فرد مورد اعتمادش را به عنوان جایگزین وارد فدراسیون کند. چهار سال به طور کامل کنار رفت اما کنار ماندن برای او نبود. واقعا نسل آنها تاب کنار ماندن را ندارد. برای همین دوباره بازگشت.
درست یا غلط، بسیاری مدیریت جواد داوری در فدراسیون بسکتبال را بدون حمایتهای محمود مشحون شدنی نمیدانند و مشحون یکی از ستارههای نسل طلایی دوران مدیریتش را بر راس امور گذاشت و با خیال راحت و انگار با خواست خود کنار رفت اما دیری نپایید. اینبار مرد شیک بسکتبال ایران کاملا کنار رفت.
چند سالی بود که بیماری قلبی آزارش میداد. به طور دقیق چند سال؟ کسی نمی داند! آیا همان زمانی که تیم ملی را در میانه مسابقات انتخابی المپیک (مهرماه سال 94) رها کرد و به آمریکا رفت قلبش به مشکل خورده بود؟ یا در سالهای اخیر؟ کسی نمیداند! حتی آنهایی که اعلام کردند درمان بهانه است و مشحون برای عروسی دخترش راهی مسابقات شده هم هیچوقت از این اطلاعات خود مطمئن نبودند. اما به طور دقیق در یکی دو سال گذشته رئیس اسبق فدراسیون بسکتبال درگیر ناراحتی قلبی بود و در آخر هم تسلیم شد. او قرار بود ماه آینده دوباره به دیدار خانوادهاش برود و در آمریکا مثل سالهای گذشته تحت نظر پزشکان باشد اما اینبار فرصت پیدا نکرد و در رستوران خانوادگی خود، در شمال کشور، دار فانی را وداع گفت.
اشکهای مهران سررشته در پشت تلفن، آنقدر از داغ دلش بود که نمیشد شنید و واکنشی نداشت. او از یاران غار مشحون ها بود. هق هق کنان میگفت که حیف بود. اما این سمت تلفن چیزی نبود جز مات و مبهوت بودن من. از بازیهای آسیایی 2010 که کار حرفهای من در بسکتبال به عنوان خبرنگار آغاز شده بود تا همین چند وقت پیش که پیر دنیای توپ و تور از تغییرات شغلی ام با خوشحالی صحبت می کرد، مثل یک فیلم کوتاه سریع از مقابل چشمانم گذشت و آخرین لحظه، جسم بی جان او و البته چشمان با ابهتش برابرم نمایان شد.
در زمان ریاست مشحون، حضور در المپیک، حضور در دو جام جهانی، اولین قهرمانی بزرگسالان آسیا و قهرمانی جوانان آسیا و همچنین نایب قهرمانی و عنوان سومی در بازیهای آسیایی، در کارنامه بسکتبال ایران ثبت شد اما آنچه دوران مدیریت او را در ذهنها تداعی می کند، همان چشمهای با ابهت او در جایگاه ویژه سالن آزادی است. مردی که با نگاه خود خیلیها را مدیریت میکرد. خیلی هایی که حتی وقتی او رئیس نبود، بازهم برای بر زبان بردن اسمش، مکثی چند ثانیهای میکردند. مشحون با آن چشمها، مدیر کنار رفتنی نبود.
یادداشت مهمان - عنایت حسینیان