«ورزش دستوری» پیامدهای ناگواری دارد!
تصمیم وزارت ورزش در انتخاب سرپرست برای فدراسیون های ورزشی هر چند ممکن است جنبه های مثبتی هم داشته باشد اما ورزش کشور را به سمت «ورزش دستوری» و از بین رفتن استقلال مجامع پیش خواهد برد.
به گزارش 24 آنلاین، سالهاست که اهالی ورزش ایران انتظار دیدن مدیرانی از جنس ورزش را در راس امور داشتهاند؛ مدیرانی که با درک واقعی از مشکلات، نیازها، و ظرفیتهای جامعه ورزش، بر صندلیهای کلیدی فدراسیونها و وزارت ورزش بنشینند و رویکردی مبتنی بر تخصص و تجربههای ورزشی داشته باشند. اما حالا با تصمیمات جدید و نادیده گرفتن مجامع و اساسنامههای فدراسیونها توسط وزارت ورزش و جوانان، این انتظار و امید تبدیل به یاس و ناامیدی شده است.
تبعات یک تصمیم
با این رویکرد، بهجای تقویت ساختارهای ورزشی کشور، شاهد تضعیف نقشهای تخصصی و تصمیمگیریهای مبتنی بر علم و تجربه هستیم. در فضایی که توسعه علمی و مدیریتی ورزش ایران مورد غفلت واقع شده، اثرات این سیاستگذاری دستوری در درازمدت چیزی جز رکود، کاهش اعتماد عمومی و از دست رفتن اعتبار مجامع ورزشی نخواهد بود.
پایان اعتماد مجامع به جایگاه، اهلیت و تصمیمات تخصصی
وزارت ورزش و جوانان با نادیده گرفتن اصول و قوانین حاکم بر مجامع ورزشی، در واقع پایان ارزشهای مجامع و فدراسیونها را اعلام کرده است؛ ارزشهایی که تاکنون از استقلال نسبی و قدرت تصمیمگیری متخصصان حوزه ورزش ناشی میشدند. این رویه به شکلی که نیرویی خارج از بدنه ورزش و فارغ از تصمیمات جمعی متخصصان، تصمیمات کلان را برعهده بگیرد، نه تنها اعتماد اهالی ورزش را سلب میکند بلکه آینده ورزش کشور را به سمت بحرانی جدید سوق میدهد.
از بین رفتن امید و اعتماد در سایه «ورزش دستوری»
تصمیمات ناگهانی و بالادستی، به ویژه از سوی معاون و مدیران کل مدعی مدیریت طولانی در استانها و فدراسیونها، باعث فقیر شدن مدیریت ورزشی ایران شده است؛ مدیریتی که همواره نیازمند افرادی آزاده و اهل فن بوده و از حضور آنها بیبهره است. این نگاه دستوری و خارج از مجامع، تنها باعث تشدید اختلافات و تضعیف نقش متخصصان در تصمیمگیریهای ورزشی میشود و نتیجهای جز ایجاد تنش و تعلیق در فضای ورزش کشور نخواهد داشت؛ امری که سالها قبل نیز تجربه شده و آثار منفی آن همچنان در اذهان باقی مانده است.
آیندهای مبهم برای ورزش ایران
پاسخ قاطعانه به این سوال که آیا این مسیر به دلیل اهداف انتخاباتی یا نمایش قدرت و مدیریت وزارت است، چندان روشن نیست. اما آنچه مشخص است، این است که ورزش ایران به سمت نوعی «ورزش دستوری» حرکت میکند؛ رویکردی که در آن وزارت ورزش نهتنها به عنوان حامی، بلکه به عنوان تصمیمگیر نهایی عمل میکند و نقش مجامع و متخصصان را نادیده میگیرد. اگر این روند ادامه یابد آیندهای مبهم و پرچالش پیشروی ورزش ایران قرار خواهد داشت.
در چنین شرایطی، تنها باید منتظر ماند و دید که آیا تغییری در این رویه ایجاد خواهد شد یا خیر. «باش تا صبح دولتت بدمد که این از نتایج سحر است»، جملهای است که به تلخی برای آینده ورزش ایران قابل پیشبینی شده است؛ آیندهای که بیش از هرچیز نیازمند بازگشت به اصول علمی و مدیریتی تخصصی و کنار گذاشتن سیاستهای دستوری است.