کدخبر: ۲۵۸۷۲

این ملی پوش به خاطر خریدن مایکروفر خط خورد!

بازیکن ارمنی که سالیان متمادی روی نیمکت تیم‌ملی نشست اما تنها در دو بازی برای ایران به میدان رفت؛ پطروسیان یا به قول خودش رکورددار نیمکت‌نشینی تیم‌ملی فوتبال ایران بارها و بارها از سوی پروین و مایلی‌کهن دعوت شد اما در آستانه جام ملت‌ها و جام‌جهانی خط خورد.

این ملی پوش به خاطر خریدن مایکروفر خط خورد!

به گزارش 24 آنلاین، سامسون پطروسیان یکی از ارامنه فوتبال ایران است که چندین سال در تیم ملی فوتبال ایران از جمله در دوران سرمربیگری علی پروین، استانکو و محمد مایلی‌کهن حضور داشت اما برخلاف مدت طولانی این حضور، تعداد بازی‌های ملی او بسیار اندک بود. او در مقاطع زمانی مختلف طرفدار تیم‌های متفاوتی نیز بوده است؛ وقتی ادموند اختر آبی‌پوش شد، طرفدار استقلال و زمانی که ادموند بزیک به پرسپولیس رفت، طرفدار پرسپولیس شد و حتی در مقطعی که مارکار آقاجانیان به پاس رفت، نتایج این تیم را دنبال می‌کرد.

در ادامه مشروح کامل گفت‌وگوی ایسنا با سامسون پطروسیان پیشکسوت فوتبال ایران آمده است:

از خود و خانواده‌تان بیشتر بگویید. چطور شد که به سمت فوتبال رفتید و در نهایت به سطح اول فوتبال کشور رسیدید؟

ساکن و بچه مجیدیه هستیم. مدرسه‌ام در محله خودمان به نام آرارات بود. دوران ابتدایی را آنجا گذراندم. دوران راهنمایی را در مدرسه نورانی بودم. دبیرستان در مدرسه سوقومونیان خیابان وحیدیه بودم. از همان دوران مدرسه، فوتبالم را شروع کردم و برای تیم منطقه هشتم انتخاب شدم. آقای ترابپور و ژورنس قازاریان و یکسری دیگر از بچه‌هایی که هم‌دوره بودیم، برای تیم منطقه هشت بازی کردیم. با تیم منطقه هشت در رقابت با کل مناطق تهران، نایب قهرمان شدیم. بعد دیگر فوتبال را از زمین‌های خاکی محله خودمان مجیدیه و نارمک شروع کردم. بیشتر فوتبالیست‌ها از همان جا دوران فوتبال خودمان را شروع کردیم. در خانواده بزرگی، بزرگ شدم. همه اعضای خانواده هم ورزشکار بودند و عشق ورزش داشتند. همه برای ورزش کردن تشویقم کردند و باعث پیشرفتم شدند. من هم سعی کردم که باعث افتخارشان باشم.  

متولد چه سالی هستید؟

متولد ۱۳۴۷ و ۵۶ ساله هستم.

از چه زمانی فوتبال برای شما جدی‌تر شد؟ درس هم می‌خواندید یا فقط تصمیم گرفتید، فوتبال بازی کنید؟

تا مقطع دیپلم ادامه دادم. آن زمان تیم فوتبال نوجوانان و جوانان آرارات تیم‌های قوی‌ نبودند. یک تیم به نام رازدان در محله ما وجود داشت که در سطح جوانان و نوجوانان تهران بازی می‌کرد که بازیکنان بزرگی در آن بازی کردند. از جمله آقای ماسیس هاکوپیان و رافیک مارگوسی که این ها بعدها به تیم آرارت پیوستند. با تیم نوجوانان تا مرحله فینال پیش رفتم که با تیم استقلال مسابقه دادیم. در تیم استقلال آقای حسن‌زاده عضو بودند. من با تیم رازدان فوتبالم را  شروع کردم. شرایط طوری بود که در زمین خاکی تمرین می‌کردیم ولی بازی‌های ما در زمین چمن بود. بعد دیگر حدود سن ۱۶، ۱۷ یا ۱۸ سالگی به آرارات پیوستم. تقریبا فوتبال نیمه حرفه‌ای خودم را  از آنجا شروع کردم. در واقع تیم آرارات برای ارامنه حالت تیم ملی داشت که بهترین بازیکنان به آرارات می‌رفتند. بعد که به آرارات رفتم، فوتبال خودم را در آنجا با آقای حسن حبیبی به صورت حرفه‌ای شروع کردم. بعد از آقای حبیبی، حدود یک تا ۲ سال آنجا بودم. در ۱۹ سالگی در دوره علی پروین اولین دوره‌ای بود که به تیم ملی دعوت شدم. فکر می‌کنم حدود سال ۷۱ یا ۷۳ بود که با آرارات، پرسپولیس را در ورزشگاه آزادی با نتیجه یک بر صفر شکست دادیم. فردای آن روز علی پروین مرا به تیم ملی دعوت کرد. این یکی از خاطرات خوب من است.

۱۹ ساله بودید؟  

بله ۱۹ ساله بودم.

از هم نسل‌های خودتان، فوتبالیست‌های ارمنی چه کسانی هم‌دوره شما بودند؟

در باشگاه آرارات هم سن و سال‌های من که همراهم به تیم آرارات آمدند، ماسیس هاکوپیان و رافیک مارگوسی که دروازه‌بان بود. همه ما از تیم رازدان به آرارات آمده بودیم.

شما که از ۱۹ سالگی به تیم ملی دعوت شدید تا چند سالگی به تیم ملی دعوت می‌شدید؟

در تیم ملی که دائم دعوت می‌شدیم و خط می‌خوردیم. یک دوره باب شده بود، ۱۰۰ نفر را به تیم ملی دعوت کردند که از این ۱۰۰ نفر من تا نفر ۳۱ یا ۳۲ در تیم ملی ماندم.

این موضوع در دوره آقای پروین رخ داد؟

بله! در دوره آقای پروین. بعد همینطور در زمان‌های مختلف دائم دعوت شدم و خط خوردم. سالی که تیمم ذوب‌آهن بود آقای محمد مایلی‌کهن مرا به تیم ملی دعوت کرد.

چند سال عضو ذوب‌آهن بودید؟

من شش در سال ذوب‌آهن بودم.

هر شش سال کاپیتان بودید؟

خیر! در ۲ سال آخر همکاری با ذوب‌آهن، کاپیتان بودم. بعد که آقای مایلی‌کهن مرا دعوت کردند، دیگر عضو ثابت تیم ملی شدم. از سال ۱۳۷۴ تا سال ۱۳۷۸ بیشتر مواقع‌ با تیم ملی بودم. البته در مقطع مقدماتی جام جهانی بیشتر عضو تیم بودم تا جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه که آنجا هم در مرحله مقدماتی با تیم بودم و وقتی که تیم به جام جهانی رفت، دیگر دعوت نشدم.

در آن مقطع زمانی شرایط آرارات چه شکلی بود که بازیکنان ارامنه به تیم ملی دعوت می‌شدند؟ چرا دیگر مثل سابق آن بازیکن‌پروری صورت می گیرد؟

باشگاه آرارات همیشه مردمی بوده و هیچ موقع اسپانسر خاصی که از طرف جای خاصی اسپانسر این تیم باشد، نداشته است. یک زمان اینقدر هزینه‌های باشگاه سنگین نبود و می‌توانستند با یک هیات مدیره ۱۰ یا ۱۲ نفره از افرادی که کارخانه‌دار یا متمول بودند و امکان کمک داشتند، تیم را حمایت کنند. آن زمان هزینه‌ها و قراردادها اینقدر سنگین نبود. اولین قراردادی که به عنوان بازیکن حرفه‌ای با آرارات بستم، حالا اگر بشود اسم آن را حرفه‌ای گذاشت چون آن زمان فوتبال اصلا حرفه‌ای نبود، همه صبح سر کار می‌رفتند و بعد از ظهر سر تمرین حاضر می‌شدند؛ مثلا شاید یک روز مانده به برگزاری بازی، استراحت می‌کردند. اولین مبلغ دریافتی‌ام ناچیز بود. فکر کنم مبلغش ۱۰۰۰ یا ۲۰۰۰ تومان بود ولی برای خودش مبلغی بود. ما به باشگاه آرارات تعصب داشتیم چون به عنوان یک اقلیت در ایران مشغول زندگی بودیم و یک ادای دین به این باشگاه و همچنین ادای دینی به این مملکت داشتیم یعنی دعوت به همکاری شدن با آرارت برای ما افتخار و از آن بزرگ‌تر دعوت به تیم ملی بود.

در اولین دوره‌ای که در زمان علی پروین به تیم ملی دعوت شدید، آیا صحبتی با او داشتید؟ چند سال با علی پروین در تیم ملی کار کردید؟

علی پروین چند سالی در تیم ملی بود. من دائم دعوت می‌شدم و خط می‌خوردم. وی در دوره خودشان مربی قابلی بودند و به صورت رفاقتی آن چیزی که در پرسپولیس داشتند، در تیم ملی هم پیاده می‌کردند. بازیکنان به وی خیلی ارادت داشتند و مخلصانه در خدمتشان بودند. آدم پرخاشگری از لحاظ فنی نبود و تیم را رفاقتی جمع می‌کرد. ما که بازیکنان تیم‌های مختلف بودیم و در اردوی تیم ملی حاضر می‌شدیم، اولین چیزی که در فضای تیم ملی حس می‌کردیم، همین حس رفاقت در میان اعضای تیم ملی بود. ۲ یا ۳ دوره با آقای پروین در تیم ملی بودم و حس خوبی نسبت به وی دارم. با مربیان خیلی بزرگی کار کرد و در نوع خودشان هر کدام اسم و رسم خاص خودشان را در این مملکت داشتند و علی پروین هم جزو این مربیان بودند.

بازیکنان شاخص آن دوره تیم ملی چه کسانی بودند؟ به هم پستی‌های خودتان هم اشاره‌ کنید.

اولین دوره که به تیم ملی دعوت شدم، این صحبت‌های جوانگرایی یا استفاده از جوانان نبود. زمانی که من در ۱۹ سالگی در تیم ملی بودم، محمد پنجعلی هنوز دفاع آخر تیم ملی بود. نادر محمدخانی، مجتبی محرمی، فرشاد پیوس، صمد مرفاوی و مرتضی یکه هم عضو تیم ملی بودند. این افراد بازیکنان خیلی بزرگی در تیم خودشان بودند. باعث افتخار بود که کنار این ها بودم. یک بار در ورزشگاه آزادی بازی تمرینی داشتیم. توپ را از سمت راست زمین به سمت چپ فرستادم و جناح بازی را عوض کردم، علی پروین همان لحظه بازی را نگه داشت و گفت نگاه کنید یک الف بچه جناح بازی را چطور عوض کرد. این یکی از خاطراتی است که از علی پروین دارم. گفت به این الف بچه نگاه کنید و یاد بگیرید. علی پروین مربی بزرگی بود و من کنارش در تیم ملی لذت بردم.

در مورد مجتبی محرمی صحبت خیلی زیاد است. در مورد او گفته می‌شود که از نظر حمل توپ و رفتارش با توپ، خیلی بازیکن متفاوتی بود. خیلی‌ها از او به عنوان بهترین دفاع چپ تاریخ فوتبال ایران یاد می‌کنند و می‌گویند بازیکن متمایزی بوده است. شما که در تیم ملی از نزدیک کار وی را دیدید و بازی کردید، مجتبی محرمی را از نظر فوتبالی چطور دیدید؟

مجتبی محرمی قابلیت‌های خیلی بالایی در سمت چپ داشت و مکمل سمت راستش جواد زرینچه بود. یعنی کاملا این ها از نظر فنی خیلی سطح بالا بودند و از نظر قدرت تنفس فکر کنم آبشش داشتند! یعنی این ها کنار هم به راحتی بازی می‌کردند. اینها خیلی راحت مسیر خودشان را می‌رفتند و می‌آمدند و قابلیت حمل توپ خیلی بالایی داشتند. البته مجتبی محرمی یک نفر هم سمت خودش داشت ولی متاسفانه وی به علت مشکلی که برای کمرش به وجود آمد، نتوانست همراهی کند. فکر کنم او می‌توانست بازیکن ذخیره خوبی برای مجتبی محرمی یا شاید می‌توانست بازیکن ثابت تیم ملی باشد.

چه کسی؟

آقای ورژ بخشی. البته فکر کنم آن زمان در نیروی زمینی با همدیگر بازی می‌کردند. مجتبی محرمی یکی از بهترین دفاع چپ‌های ایران بودند. اگر بخواهم ۳ نفر از بهترین دفاع چپ های فوتبال ایران را نام ببرم، مجتبی محرمی یکی از آن ها بود.

در مورد تیم علی پروین کمی صحبت کنید. می‌گویند رختکن در دوران کاری وی در تیم ملی کمی متفاوت بود و شاید خیلی مباحث فنی عنوان نمی‌شد. چند بازی رسمی در تیم ملی داشتید؟

من کلا رکورددار نیمکت‌نشینی در تیم ملی فوتبال ایران هستم. فکر کنم ۲ بازی ملی بیشتر نداشته باشم.

در مجموع چند سال در تیم ملی بودید؟

اگر آن قسمت خوبش را حساب کنید، ۳ سال بودم. آن دوره‌ای که محمد مایلی‌کهن در تیم ملی بود و بعدش از ایران رفتم. دوره علی پروین بیشتر در داخل کشور بودم. اوایل فوتبالم و سنم پایین بود. در رختکن، هدایت تیم با ناصر ابراهیمی بود. یعنی از لحاظ فنی ناصر ابراهیمی تیم را اداره می‌کرد اما علی پروین صحبت‌های اصلی را انجام می‌دادند.

خاص‌ترین چیزی که از دوره تیم ملی علی پروین به یادتان مانده، چه چیزی است؟

از دوره علی علی پروین، بازی ایران و عربستان بود که احمدرضا عابدزاده آنجا خیلی هنرنمایی کرد. چند تا بازی خاص بود که تیم ملی در دوره علی پروین داشت. بازیکنان مخلصانه در خدمت علی پروین بودند. درست است که تیم ملی بود ولی مخلصانه در خدمت وی بودند و به طرز عجیبی او را دوست داشتند.

شما در دوران جوانی به تیم ملی دعوت شدید. کمی سخت است وقتی در ۱۹ سالگی به تیم ملی دعوت شدید و بازیکنان سطح بالا در تیم ملی حضور داشتند. چطور توانستید با این موضوع کنار بیایید؟ معمولا بازیکنان تازه وارد به شرایطی نیاز دارند که بتوانند خودشان را در تیم ملی جا بیاندازند. آیا کسی کمک کرد که شما بتوانید در قالب تیم ملی قرار بگیرید؟

واقعیتش را بخواهم بگویم، نه! کسی نیامد که در تیم مرا حمایت کند یا کنار من باشد. حاشیه تیم البته در تیم ملی نبود ولی یک چیزهایی شاخص بود. مثلا بچه‌های تیم پرسپولیس و استقلال همیشه متمایز بودند. یا شاید خودشان را از بقیه متمایز و جدا می‌کردند ولی خیلی به ندرت پیش می‌آمد که بازیکنانی که از تیم‌های دیگر می‌آمدند، وارد گود شوند. ما همیشه در تیم ملی خارج از گود می‌ماندیم. دیگر هنر خودمان بود که چطور جذب بازیکنان و مربی شویم یا چطور به قول معروف گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم. از آنجا که قابلیت‌هایی داشتیم که در تیم ملی باشیم، همین موضوع ثابت می‌کرد که چیزی از ارزش‌های ما کم نمی‌شد. نیازی به این نبود که کسی ما را کمک کند. بهتر بود که این روند نباشد، ولی متاسفانه بود.

چه شد که از آرارات به ذوب‌آهن و اصفهان رفتید. از تیم‌های دیگر هم پیشنهاد داشتید؟

آن موقع مثل الان نبود که یک مشاور کنارت باشد. خانواده کنار ما بودند و من با خانواده مشورت می‌کردم. برادر بزرگترم بازیکن آرارات بود. من از پرسپولیس پیشنهاد داشتم. حتی محمود خوردبین اگر حضور ذهن داشته باشند در محله ما فروشگاه ورزشی داشتند و سراغ من را خیلی می‌گرفتند. من حتی یک قرارداد داخلی با استقلال هم بستم ولی متاسفانه حسن حبیبی اجازه نداد از آرارات جدا شوم.

قبل از اینکه به ذوب‌آهن بروید؟

قبل از اینکه به ذوب‌آهن بروم با استقلال قرارداد داخلی بستم. آن موقع از جمله بازیکنان استقلال آقای قلعه‌نویی، صمد مرفاوی و برادران بیانی بود. ما چون جوان‌تر بودیم در رده دوم بودیم. خیلی هم قرارداد خوبی از لحاظ مالی بستم. البته سر تمرین نرفتم چون ۲ تیم در مورد قرارداد به تفاهم نرسیدند، یعنی باشگاه اجازه جدایی و حضورم در استقلال را نداد.

چرا؟ دلیلش چه بود؟

می‌خواستند من در آرارات بمانم.

چند وقت بعد این قرارداد داخلی با استقلال به ذوب‌آهن رفتید؟

سال ۱۳۷۱ با استقلال قرارداد داخلی بستم ولی اگر اشتباه نکنم سال ۱۳۷۴ با ذوب‌آهن قرارداد بستم.

خودتان طرفدار استقلال هستید یا پرسپولیس؟

من سعی می‌کنم هر ۲ تیم را دوست داشته باشم. من به عنوان یک ایرانی هر ۲ تیم را دوست دارم. وقتی ادموند اختر در استقلال بازی می‌کرد، قاعدتا ما استقلالی بودیم. یا وقتی ادموند بزیک در پرسپولیس بازی می‌کرد ما پرسپولیسی بودیم. وقتی هم مارکار آقاجانیان عضو پاس بود ما طرفدار پاس بودیم. بازیکن شاخص ارمنی زیاد داشتیم که در تیم‌ها بازی می‌کردند. من خودم وقتی ذوب‌آهن بودم. در سال ۱۳۷۴، سپاهان هم بازیکن داشت. لوون استپانیان و آرمناک پطروسیان. ما با اینها بازی و کری داشتیم ولی هر موقع سپاهان بازی داشت، بازی لوون و آرمناک را نگاه می‌کردیم.

در حال حاضر آرمناک کجاست؟ خبری از وی دارید؟

ارمنستان زندگی می کند.

آرمناک خیلی دروازه‌بان خوبی بود.

خیلی. حتی به وی پیشنهاد بازی در تیم ملی فوتبال ایران را دادند. او چون آن موقع در تیم ملی ارمنستان بازی کرده بود، نمی‌توانست در تیم ملی ایران بازی کند. در هر صورت به اصفهان رفتم و ذوب‌آهن را به عنوان تیم خودم انتخاب کردم. خیلی برایم باعث افتخار بود که با یک خانواده خیلی بزرگ همکاری کردم. واقعا ذوب‌آهن بزرگ است. آن جا را دوست داشتم و شش سال آنجا ماندم. سال هفتم هم قرارداد بستم ولی فسخ کردم. چون دیگر ۳۴ ساله بودم و توانایی دور بودن از خانواده را نداشتم. از نظر توانایی بدنی خوب بودم و می‌توانستم یکی، دو سال دیگر بازی کنم. ولی دیگر...آن موقع عادل فردوسی‌پور خیلی می‌گفت در تیم‌ها جوانگرایی شود. کم کم در تیم‌ها جوانگرایی را شروع کردند ولی در ذوب‌آهن با مربیان بزرگی کار کردم. یکی بهرام عاطف بود که وی استاد بنده است. خیلی شخصیتش را دوست‌ داشتم. خدا رحمت کند آقای محمود یاوری را. منصور ابراهیم‌زاده یکی از فنی‌ترین مربیان ایران بود. رسول کربکندی و غلامحسین آقاجان هم بودند. این‌ها مربیان من در ذوب‌آهن بودند. البته در ذوب‌آهن که بودم بچه‌ها می‌گفتند چون از تهران بیرون رفتی، دیگر از تیم ملی خبری نیست ولی دوباره از ذوب‌آهن به تیم ملی دعوت شدم.

دوره محمد مایلی‌کهن؟

بله! دوران دوران مایلی‌کهن در جام ملت‌های آسیا و...

اگر اشتباه نکنم شما در یک دوره مقدماتی جام ملت‌های آسیا هم عضو تیم ملی بودید.

۹۶ بودم ولی نتوانستم با تیم به جام ملت‌ها بروم. آن موقع محمد مایلی کهن، سرمربی تیم ملی بود.

از تیم ملی محمد مایلی‌کهن بگویید.

فکر کنم ۲۷ یا ۲۸ ساله بودم که محمد مایلی‌کهن سرمربی تیم ملی شد. نادر فریادشیران و مجید جهانپور کمک مربی بودند که من به تیم ملی دعوت شدم. دیگر آنجا کلا با مجموعه تیم ملی ماندم و ۲ یا ۳ سالی کامل با تیم بودم. همیشه روی نیمکت بودم ولی برای من مهم نبود.

در دوره علی پروین یا محمد مایلی کهن امکان صحبت در مورد قرار گرفتن در ترکیب اصلی به وجود نیامد؟

خیر! هیچ موقع باعث آزارم نشد، به عنوان یک ارمنی-ایرانی باعث افتخارم بود که پیراهن تیم ملی نصیبم شد. قرار گرفتن در بین ۱۸ نفر تیم ملی خیلی برایم مهم بود. البته اگر بازی به من می‌رسید، بهتر بود اما به دلایل خاص خودش بازی به من نمی‌رسید. در مجموع به همین وضعیت هم راضی بودم و برای من خیلی باعث افتخار بود که زیر پرچم ایران بازی کنم یا کنار تیم ملی باشم.

زمان محمد مایلی‌کهن که به تیم ملی دعوت شدید، احتمالا در اوج پختگی بودید. هم تیمی‌ها و رقبای شما در خط دفاع چه کسانی بودند؟

هم‌تیمی‌ها واقعا در خط دفاع بازیکنان قدری بودند یعنی اسم‌هایی که نام آن ها را می‌برم از محمد پنجعلی تا نادر محمدخانی، رضا حسن‌زاده و محمد خاکپور این ها به قول معروف هر کدامشان وزنه‌ای بودند. من در همان‌ حال کنار تیم ملی بودم یا خط خوردم یا ماندم. به عنوان مدافع امتیازی که گرفتم را بد نمی‌بینم. یادم رفت بگویم که استاد اسدی و یحیی گل‌محمدی به تیم ملی دعوت شدند. این موضوع و آشنایی با آنها باعث افتخارم است.

استاداسدی و گل‌محمدی از شما جوان‌تر بودند.

استاد اسدی کمی کمتر ولی یحیی جوان‌تر بود. مارکار آقاجانیان هم در تیم ملی بود. یک دوره هم قرار شد با آقاجانیان به تیم بانک تجارت بروم. آنجا هم قرارداد داخلی بستم و مجددا حسن حبیبی به دلایل خاص خودش اجازه نداد که از تیم آرارات جدا شوم.

بعد از اینکه اجازه جدایی شما از تیم آرارات را نمی‌دادند، آیا منافع مالی شما را تامین می‌کردند؟

تا حدودی. آن موقع اختلاف مالی بین قراردادهای بازیکنان زیاد نبود.

فکر می‌کنم اگر باشگاه آرارات اجازه انتقال شما به استقلال را می‌داد، شرایط زندگی و فوتبالی‌تان تغییر زیادی می‌کرد.

صد درصد. اگر در استقلال یا پرسپولیس بازی می‌کردم، شرایطم خیلی فرق می‌کرد ولی در تیم ملی هم که بودم نفرات قدر را با من یار می‌گذاشتند. یعنی علی دایی که در دوره محمد مایلی‌کهن یکی از بهترین مهاجمان ایران بود، در بازی تمرینی من یار مستقیمش بودم. حتی در بازی‌های باشگاهی من با همه بازیکنان قوی، یار مستقیم بودم چون قد و قواره ما به همدیگر می‌خورد و از لحاظ پرش، پرش‌هایم مناسب بود و کم نمی‌آوردم. صمد مرفاوی و کریم باوی از بهترین سرزن‌های ایران بودند. من آن موقع جوان بودم. به قول معروف  سر هجده قدم بلند می‌شد، در ۶ قدم پیاده می‌شد، شما ببینید چقدر مسافت طی می‌کردند و پایین می‌آمدند. ببینید چقدر بالا می‌رفتند ولی مهاجمان ما آن زمان خیلی مهاجم بودند و خیلی اذیت می‌کردند. هم قدرتی و هم تکنیکی بودند ولی الان شرایط خیلی فرق کرده است.

بهترین مهاجمی که جلوی شما بازی کرده، کیست؟

وحید هاشمیان.

چرا؟ در تیم ملی؟

نه! در سطح باشگاهی. وی آن موقع در پاس بازی می‌کرد و با وجود اینکه نسبت به من قد و قواره‌ اش یک مقدار کوتاه‌تر بود، هم خوب بلند می‌شد و هم خوب سر می زد. روی زمین هم تکنیکی بودند ولی اگر ضربه سر اول را در یک یا دو دقیقه اول می‌زدم، دیگر هیچ مهاجمی در امان نبود. چون ۱۰۰ درصد تا آخر بازی همه را می‌زدم ولی به شرایط بستگی داشت و به قولی بگیر، نگیر داشت. بیشتر من روی بگیر بودم! بچه‌ها البته می‌گویند خشن بودم. خودم فکر می‌کنم خشن نبودم!

ماجرای فوتبالیست‌هایی که درون زمین آرام ولی بیرون زمین عصبی هستند یا برعکس چیست؟

فکر کنم من برعکس بودم. من در درون زمین بیشتر عصبانی بودم تا بیرون از زمین. در بیرون زمین شوخ طبع‌ بودم.

مگر داخل زمین چه اتفاقی می‌افتد که خلق و خوی یکسری تا این حد تغییر می‌کند؟

جدیتی در بازی هست که این موارد را پیش می‌آورد. مخصوصا روزهایی که بعد از بازی لیست تیم ملی اعلام می‌شد و احتمال داشت نام ما در لیست قرار بگیرد. این موارد روی تیم تاثیر می‌گذارد ولی همیشه دوست داشتیم بالا باشیم و جدیت خاصی در زمین است. معمولا تیم‌ها وسط هفته یک بازی تمرینی می‌گذارند. ۹۰ تا ۹۵ درصد نفرات اصلی خودشان را یک طرف می‌چینند و بقیه را در سمت مخالف می‌گذارند. ما در  بازی دوستانه همدیگر را می‌زدیم یعنی این میزان جدیت در بازی تمرینی وجود داشت. باید این کار را می‌کردیم یعنی اینقدر باید جدی باشید که حتما در ترکیب قرار بگیرید و به درون زمین بروید. حتی اگر بازیکن فیکس تیم بودیم، مجددا باید آنجا جدی تمرین می‌کردیم که احیانا سرمربی یک لحظه شک نکند که تو را در ترکیب قرار دهد یا خیر؟ خوشبختانه فوتبالم طوری بود که حمایت دوستان و ورزشکارانی که کنارشان بازی کردم، خیلی مرا تشویق کرد. من وقتی وارد آرارات شدم و بعدتر که به ذوب‌آهن رفتم، جزو نفرات فیکس تیم بودم. به جز تیم ملی که نیمکت‌نشینی در آنجا مرا اذیت نمی‌کرد.

مربی تیم ملی چه کسی بود که شما به جام ملت‌ها نرفتید؟

محمد مایلی‌کهن بود.

در این مورد با شما صحبتی نداشتند که چرا خط خوردید و همراه با تیم به جام ملت‌ها نرفتید؟

محمد مایلی‌کهن فکر کنم ۲ سال پیش مصاحبه‌ای انجام داد و آنجا در مصاحبه‌ اش خبرنگار از پرسید اگر به عقب برگردید در حق چه کسی اجحاف کردید؟ یا به کدام بازیکن، بازی می دادید؟ صراحتا اسم مرا آورده و گفته بود باید سامسون پطروسیان را در زمین می‌گذاشتم.

آن موقع مایلی‌کهن با شما صحبت خاصی نداشت و نمی‌گفت چرا نیمکت‌نشین هستید؟

دلیل خاصی نداشتند ولی خیلی به من ارادت داشتند. من خاطرات جالبی از تیم ملی دارم. یک بار ذوب‌آهن در ورزشگاه آزادی با تیم کشاورز بازی داشت. خدابیامرز مسعود استیلی، خدارحمت کند سیروس قایقران، کریم باقری و همه اینها در تیم کشاورز حضور داشتند. کشاورز آن دوره تیم قدری بود. سیروس قایقران خیلی خوب بود. بازی صفر - صفر بود که دقیقه ۹۰ من سرتوپ زدم و آقای باقری تکل زدند. انگشت‌های پای من ترک برداشت. یعنی پای کریم باقری روی پای من افتاد. قاعدتاً شبش پای من در گچ بود و پزشک و این موارد. صبح تمرین تیم ملی در ورزشگاه شماره ۲ یا یک آزادی بود. من عصا زیر دستم به سمت زمین رفتم. تمرین ۱۰ صبح بود اما من کمی دیرتر رسیدم چون پایم در گچ بود و هیچ انتظاری نبود که در تیم بمانم. اتفاقاً آقای مایلی‌کهن وسط زمین به سمت جایگاه ایستاده بود. پیش ایشان رفتم و گفتم سلام و عرض ادب. دیگر گفتم اگر اجازه بدهید من از تیم ملی مرخص بشوم. پای من در گچ است و در بازی باشگاهی اینطوری شد و پایم شکست. گفت نه موردی ندارد. من گرمکن پوشیده بودم ولی بالا تنه‌ام پیراهن ساده بود. گفت همینجا بنشینید. آقای ولی صالح‌نیا بیایید، سامسون در اردو می‌ماند، تا پایش ببینیم در چه وضعیتی قرار می‌گیرد. پایم ترک برداشته بود ولی مویی بود و زیاد نبود. با همین وضعیت مرا نگه داشتند که خیلی جای تعجب بود. مایلی‌کهن می‌توانست مرا خط بزند و یک بازیکن دیگر را انتخاب کند ولی با اعتقادی که آقای مایلی‌کهن به من داشتند، من را نگه داشتند. یک ماه ماندم و پایم خوب شد. ۲۰ روز مشغول تمرین بودم. خاطره دیگرم روزی بود که قصد داشتند تیم را به لبنان ببرند و بازی داشتیم. یادم نیست که بازی دوستانه یا آسیایی بود. اسامی را که خواندند اسم من در آنها بود. جزو ۲۵ نفر با آنها به لبنان رفتم. با همان وضعیت ولی در مجموع این امکان وجود داشت که در دوره ایشان چند تا بازی داشته باشم ولی نشد.

۲ بازی ملی شما جلوی چه تیم‌هایی بود؟

یکی مالدیو و دیگری ترکمنستان بود.

همان ۱۷ بر صفر معروف؟

۱۷ بر صفر را در سوریه بازی کردیم و ۹ بر صفر در تهران بودیم. آن جا روی نیمکت بودم، برگشت در تهران هم روی نیمکت بودم. میانگین قدی بازیکنان مالدیو به یک متر و پنجاه سانتی متر هم نمی‌رسید ولی آن موقع مهاجم های ما اگر بخواهم عامیانه بگویم، یک تریلی اسم‌شان را نمی‌کشید. ما با آن ها بازی می‌کردیم  و بعد که به بازی مالدیو رسیدیم، روی نیمکت بودیم. نیمه دوم جهانپور به من نزدیک شد و تیم ملی ۹ بر صفر جلو بود. در دیدار رفت هم ۱۷ گل زده بودیم. به من گفت سامسون، استرس که نداری؟ من هم آن موقع بود که می‌خواستم جواب دهم. البته خیلی به وی ارادت دارم. گفتم شما مگر استرس دارید؟ تیم ۹ بر صفر جلو است. گفت همینطور سوال پرسیدم ببینم وضعیتت خوب است یا خیر؟ گفتم وضعیتم خیلی هم خوب است. به داخل زمین رفتم و بازی خیلی ساده بود. مالدیو آن زمان خیلی ضعیف بود. آن قدر ضعیف که از هر جای زمین ضربه می‌زدند، ۱۷ یا ۱۸ گل دریافت می‌کردند.

بازی دوم مقابل چه تیمی بازی کردید؟

بازی دور رفت مقابل ترکمنستان بود که آن را هم یک بر صفر پیروز شدیم.

شما به جام ملت‌ها نرفتید اما مجددا به تیم ملی دعوت شدید. جای شما چه کسی به جام ملت‌ها رفت؟

جای من، استاد اسدی و یحیی رفتند. امکان داشت که این وضعیت پیش نیاید. یعنی کاملا مشهود بود که یک سر و گردن از دفاع‌های کناری‌ام، بالاتر بودم. نمی‌خواهم بگویم مشکل، شاید چیز خاصی بود. من ملیتم فرق نمی‌کرد و به عنوان یک ایرانی در تیم ملی بازی می‌کردم ولی نمی‌دانم چه اتفاقی می‌افتاد که لحظات آخر مرا کنار می‌گذاشتند. بازیکنی را با خودشان به تورنمنت بردند که شاید در تیم خودم کنار دست من و ضعیف‌تر از من بود.

چرا بعد از جام ملت‌ها که به تیم ملی دعوت شدید، با محمد مایلی‌کهن درباره علت خط خوردن‌ خود صحبت نکردید؟

وضعیت طوری است که شما در تیم ملی به خودتان اجازه این صحبت را نمی‌دهید. شاید بازیکنانی باشند که اعتماد به نفسی داشته باشند و این جور صحبت‌ها را انجام دهند.

از محمد مایلی‌کهن می‌ترسیدید؟

نه! برایم مهم نبود. کافی بود که به تیم ملی دعوت شوم. زمانی که به تیم ملی دعوت شدم، یک پیشنهاد از مالزی داشتم. آنجا هم به اشتباه برگشتم و ۳ سال دیگر با ذوب‌آهن قرارداد امضا کردم. به نظرم از نظر فوتبالی دوران خوبی را پشت سرگذاشتم. می‌توانستم انتخاب‌های بهتری داشته باشم. می‌توانستند انتخاب خوبی کنند اما نکردند ولی با این تفاصیل هیچ مشکلی نداشتم.

آقای مایلی‌کهن اخلاق‌های خاصی داشتند. من مثلا شنیدم که روی خریدهای بازیکنان در سفرهای خارجی تیم ملی، حساس بودند. حتی کار به خط خوردن از تیم ملی هم کشیده شد. کمی توضیح ‌دهید ماجرا از چه قرار بود؟

اخلاق محمد مایلی‌کهن خیلی خاصی بود. به نظرم وی یک ایرانی تمام عیار است و خیلی به ایرانی بودنش تعصب دارد. به طبع، همه ما اینطوری هستیم ولی بعضی جاها به احساساتشان فشار می‌آوردند. تعصب عجیب و غریبی داشتند. مثلا آن موقع با بازیکنان تیم ملی در کویت بودیم. بچه‌ها می‌خواستند چند تا خرید انجام دهند. اول که ممانعت انجام دادند، بعد گفتند نمی‌شود و درباره ما صحبت می‌شود. بعد گفتند حالا که می‌شود همه یک چیز بخرید و برای خانواده‌هایتان ببرید. ما گفتیم چشم. یکی از بچه‌ها آن موقع پیشکسوت‌تر و سن و سالش بزرگتر از بقیه اما خریدی انجام داده بود و برای اینکه محمد مایلی‌کهن زهر چشم بگیرد، وی را در فرودگاه خط زد.

هر بازیکنی دوست دارد در یک جام شرکت کند و باعث افتخار بود که به عنوان یکی از ارامنه کنار تیم ملی باشم. البته ارامنه در تیم ملی زیاد بودند و جام جهانی را هم دیدند ولی برای من هم باعث افتخار بود که در کارنامه داشته باشم ولی نشد. خوشبختانه جام جهانی ۹۸ فرانسه نصیب دوستان دیگر شد. همان که اسم من در میان اسامی دیگر بازیکنان است و بعد جستجو در گوگل اسم من بالا می‌آید، یک مقدار به آدم آرامش می‌دهد. چه خریدی؟

فکر کنم مایکروفر خریده بود! اینطور اتفاقات در تیم داشتیم.

در فرودگاه خط خورد؟

می‌گفتند که خط خورده ولی یکی، دو ماه بعد که آب‌ها از آسیاب افتاد، دوباره به تیم ملی برگشت چون واقعا وی بازیکن قدری بودو نمی‌شد به همین راحتی او را کنار گذاشت. برای یک سری مسائل خیلی کوچک، یکسری حساسیت نسبت به پوشش ما در کشورهای خارجی داشتند. مثلا وقتی به عمان و بحرین می‌رفتیم، همه این‌ها کشور گرمسیری هستند. حتی ساعت ۲۱ یا ۲۲ هم هوا گرم است. آن زمان به ما گرمکن‌هایی می‌دادند که کیفیت خاصی هم نداشت و ولی گرمکن‌ها در آن هوای گرم، خیلی زمخت و خشن بود. وی اصرار داشت که آن گرمکن‌ها پوشیده شود. یکی از همین بازیکنان قدیمی و خیلی بزرگ که از اسطورهای فوتبال ایران است، گفت آقا با شورت فوتبالی‌ راحت‌تر هستیم و گرمای هوا ما را اذیت می‌کند. بعضی مواقع اینطور اتفاقاتی افتاده بود.

در نهایت چه شد؟ گرمکن‌ها را عوض کردید؟

عوض کردیم. اول همه ما گرمکن پوشیدیم ولی در برگشت اصلاح شد. شورت ورزشی پوشیدیم چرا که خیلی گرم بود. ساعت ۲۳ یا ۲۴ شب که تمرین تمام می‌شد هم خیلی هوا گرم بود.

الان هم هنوز یکسری حساسیت‌های مشابه وجود دارد. برای مثال امیر قلعه‌نویی بازیکنانی را که به تیم ملی دعوت می‌کند و از آن ها می‌خواهد موهایشان را کوتاه کنند. به نظر می‌رسد با وجود گذشت چندین سال، فضای الان تیم ملی کمی به آن موقع شبیه باشد.

فضا، همان فضاست. همه این‌ها کلاس مربیگری علی پروین را گذرانده‌اند. همه این‌ها مانند علی پروین رفاقتی تیم‌ها را نگه می‌دارند. بنابراین قاعدتا این چیزها با آن ها همراه است. یک بار هم در اردوی ذوب‌آهن بودیم، یکی از بچه‌ها سر میز شام آمده بود. ما حتی اجازه نداشتیم با دمپایی راحتی از اتاق به پایین بیاییم. وی او را از روی میز شام برگرداند. روز بعد همه با کفش سر میز شام آمدیم. اینطور چیزها وجود دارد و به هر حال مربیان خاصیت‌ها و اخلاق‌های خودشان را دارند. حتی هر مربی سختگیری خاص خودش را دارد. خداوند آقای یاوری را رحمت کند، زمانی که تیم عقب بود و ما چهره ایشان را می‌دیدیم، متوجه بودیم که هر طور شده باید نتیجه بازی را برگردانیم وگرنه روزگارمان شاید در رختکن خوش نباشد چرا که روزهای بعد تمرین نفسگیر می‌شد.

چه اتفاقی رخ می داد؟

تمرینات ما خیلی سنگین بود. تست کوپر آن موقع مد بود. هر کسی از در وارد می‌شد باید در تست کوپر شرکت و تست کوپر خیلی اذیت می‌کرد و سنگین بود. به هر کسی می‌گفتی امروز تست کوپر داریم، جای فرار نداشت، باید حتما می‌آمد چون هر کسی تست کوپر نمی‌داد، قاعدتا از نظر بدنی عقب می‌افتاد. این گونه مشکلات وجود داشت ولی لذت‌بخش بود.

صحبت‌هایی در مورد برخی دعوت های به تیم ملی در زمان مربیگری محمد مایلی‌کهن به عنوان سرمربی تیم ملی و داریوش مصطفوی به عنوان رئیس فدراسیون وجود داشت.

محمد مایلی‌کهن زیاد بازیکن سفارشی قبول نمی‌کرد. یکی از حسن‌های آقای مایلی‌کهن همین بود.

همانطور که شما گفتید، زیاد قبول نمی‌کردند ولی قبول می‌کردند؟

من به نوبه خودم دیدم که این کار را کردند. وقتی که داخل محیطی باشید، داخل آن محیط شرایط را لمس می‌کنید. فکر کنم در دوره داریوش مصطفوی این اتفاق زیاد می‌افتاد. حتی در دوره داریوش مصطفوی که حسن حبیبی مربی تیم امید بود، وضعیت وی را می‌دانستم. دیدم که بازیکنان سفارش شده از طرف داریوش مصطفوی به تیم می‌آمد یا عضو تیم می‌شد و در تیم باقی می‌ماند. تا این حد. مثلا فائقی از تبریز خیلی استاداسدی را حمایت کرد. در صورتی که در تهران و اصفهان هیچ‌کسی از من حمایت نمی کرد. این امکان وجود داشت که شرایط به این سمت متفاوت باشد. من اسم بردم چرا که واقعا اذیت شدم چون هر کدام از این بازیکنان وقتی بازی می‌کردم اسمی از آن ها نبود. شاید وقتی در تبریز بازی می‌کردند اسمی از آنها بود یا نفری که بعد او آمد، ولی در قد و قواره من نبودند. متاسفانه این هم جزء فوتبال است. وقتی شما در محیط هستید حس می کنید که چه کسانی می‌آیند و می‌روند یا چطور می‌آیند و می‌روند. شاید من هم در آن موقعیت قرار بگیرم کسی را سفارش کنم که آن کار را برایش انجام دهند. به نظرم این یک امر طبیعی بود و بستگی به موقعیت دارد.

حریم و فضای تیم ملی فرق دارد.

صد درصد.

همیشه این حساسیت و بحث شایسته‌سالاری در  تیم ملی وجود داشته است تا حداقل این اتفاق در تیم ملی رخ ندهد.

در فضای تیم ملی و باشگاهی که باشید، وقتی یک مربی پای حمایت از یک بازیکن می‌نشیند، اگر چوب هم باشد برای شما بازی می‌کند. در آرارت هم دیدم که بازیکنانی با حمایت مربی به میدان رفتند. در تیم ملی دیدم. وقتی پشت بازیکن می ایستید و اعتماد به نفس را به بازیکن می‌دهید، بازیکن هم نباشد، ورق برمی‌گردد.

در مورد استانکو هم بگویید.

من در دوران آقای استانکو فقط یک بار به تیم ملی دعوت شدم و ۲ یا ۳ ماه با تیم بودم. وی مربی خارجی خوبی به شمار می رفت ولی همیشه عصبانی بود.

چرا؟

نمی‌دانم چرا همیشه عصبانی بود! سرتمرین‌ها، شاید جدیتش این گونه بود.

از نظر فنی چطور مربی‌ای بود؟

از نظر فنی خیلی سطح بالایی داشت. خیلی کم با وی بودم اما خیلی خیلی جدی و عصبانی بود. آن موقع که مرا خط زدند و به ذوب‌آهن رفتم، تقریبا شش یا هفت ماه دعوت نشدم. البته وی زیاد هم در تیم ملی نماند. فکر کنم یک سال بیشتر در تیم ملی نبود. در مجموع استانکو تاریخچه خوبی در فوتبال ایران دارد، یعنی نمره قابل قبولی گرفته است.

شما در تیم ملی که به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه رفت هم بودید. 

بله! در تمامی بازی های مقدماتی‌ ۱۹۹۸ بودم ولی قبل اینکه تیم به فرانسه برود از تیم ملی خط خوردم.

چرا؟

دلیلش را نمی‌دانم. الان هم اسامی را نگاه کنید. بعضی مواقع تیم‌هایی که به عنوان بازیکنان تیم ۱۹۹۸ جمع می‌شوند و جاهایی بازی می‌کنند، اسمی از من نیست. آن دوره هم همینطور بود! یک گروه خاصی هستند. البته همه آن ها دوست‌داشتنی هستند و با آن ها رفیق هستم. ارتباط ما خیلی خوب است. آدم‌های کوچکی نیستند. فکر کنم چند وقت قبل بازی دوستانه‌ای در ورزشگاه آزادی برگزار کردند. زحمت این قضیه را محمدرضا مهدوی کشیده بود و همه بچه‌های تیم ۹۸ را دور هم جمع کرد. به من هم گفتند و رفتم. تقریبا ۷۰ یا ۸۰ دقیقه‌ بازی کردم. دیگر بعد از آن خبری نشد البته دورادور از بچه‌ها خبر دارم. بچه‌های ۹۸ همان تیمی بودند که به فرانسه رفتند و یکی از بهترین دوره‌های فوتبال ایران بودند.

چه کسی شما را خط زد؟

محمد مایلی کهن.

چرا خط زد؟

دلیلش را نمی‌دانم. بازی برگشت با استرالیا در ملبورن، اگر اشتباه نکنم، روزنامه ابرار نوشته بود، پنجبازیکن ۲ اخطاره که فیفا هم این‌ها را نبخشیده است. در آن بازی تاریخی، من خط خورده و به اصفهان برگشته بودم. تیم ملی کار خودش را انجام می‌داد. یادم می‌آید سر تمرین بودم و وقتی به خانه رسیدم، حوالی ساعت ۱۸ یا ۱۹ بود. آقای یاوری تماس گرفت و گفت شما صبح خودتان را در کمپ تیم ملی معرفی کنید. گفتم چطور؟ گفت پنج بازیکن هستند که مشکل دو اخطاره شدن دارند. اسامی دقیق یادم نیست ولی مهدوی‌کیا و خاکپور در این لیست بودند. بنابراین این‌ها نمی‌توانند در بازی برگشت بازی کنند. از ما خواستند نفراتی که اعلام کردند برای کمک به تیم ملی بروند. ما هم کیف خودمان را جمع کردیم و شبانه به سمت تهران حرکت کردیم. صبح در زمین پیکانشهر بودیم. آن موقع آقای جلالی را از تیم ملی کنار گذاشته و ویرا را انتخاب کرده بودند. صبح خودم را معرفی کردم و تمرینات در ۲ نوبت صبح و بعدازظهر دنبال می‌شد. ۱۰ روز در تمرین تیم ملی بودم، یک هفته که به بازی باقی مانده بود، ما را صدا زدند و گفتند خیلی ممنون که تشریف آوردید. ولی بازیکنانی که ۲ اخطاره بودند کارشان انجام شده است. حالا زد و بندهایی آن پشت انجام شده بود. فکر کنم آقای هاولانژ هم آن سال به تهران آمدند. این پنج بازیکن بخشیده شدند. در بین اسامی ابراهیم تهامی هم از خوزستان بود که وی هم با تیم مانداما به بقیه گفتند شما برگردید. تیم به استرالیا رفت و آن وضعیت پیش آمد و خوشبختانه تیم به جام جهانی رفت.

افسوس شما در تیم ملی مربوط به چه دوره‌ای است؟

بالاخره هر بازیکنی دوست دارد در یک جام شرکت کند و باعث افتخار بود که به عنوان یکی از ارامنه کنار تیم ملی باشم. البته ارامنه در تیم ملی زیاد بودند و جام جهانی را هم دیدند ولی برای من هم باعث افتخار بود که در کارنامه داشته باشم ولی نشد. خوشبختانه جام جهانی ۹۸ فرانسه نصیب دوستان دیگر شد. همان که اسم من در میان اسامی دیگر بازیکنان است و بعد جستجو در گوگل اسم من بالا می‌آید، یک مقدار به آدم آرامش می‌دهد.

از بازی کدام بازیکنان ارمنی لذت می‌بردید؟

بازیکنان خیلی بزرگی داشتیم اما آن کسانی که سنم قد می‌دهد و اسمشان را شنیدم، آندرانیک اسکندریان، کارو حق وردیان و... بودند. اینها بازیکنان خیلی بزرگی بودند که اکثرشان در آسیا بازی کردند. بازیکنان شاخصی بودند که در تیم‌های دیگری بازی کردند. ویگن زینعلی، مارکار آقاجانیان و ... همه آن ها در رده‌های مختلف در باشگاه‌های مختلف به میدان رفتند. همیشه آرارات مثل تیم شاهین بازیکن‌ساز و بزرگ بوده است. آقای برژ بخشی و وازگن صفریان را هم داشتیم که چهار سال در پرسپولیس بازی کرده و سابقه عضویت در تیم ملی را داشته است. ماییس میناسیان و حاتم زاده را داشتیم و در رده سنی خودمان ماییس هاکوپیان داشتیم. اسامی زیاد داشتیم. بعد هم کوچکتر از من که با همدیگر و کنار همدیگر تیم آرارات را بالا نگه داشتیم، چهار بازیکن داشتیم در تیم امید که هر چهار نفر آن ها فیکس بازی می‌کردند. سروژ ابراهیمی، فرد ملکیان، ادموند بزیک و سرژیک تیموریان که خداوند او را رحمت کند.. چهار نفر آنها کنار مهدوی‌کیا و اسماعیل حلالی فیکس در تیم امید بازی می‌کردند. یعنی آن قدر این چهار بازیکن خوب بودند که حسن حبیبی سرمربی تیم امید، جرات بیرون گذاشتن این نفرات را نداشت. حتی به عنوان یک مسیحی و ارمنی در تیم فیکس بازی می‌کردند. آخرین بازمانده فوتبال ما که برای خودش اسطوره‌ای شد و سه دوره به جام جهانی رفت، آندرانیک تیموریان بود. باعث افتخار است که او به عنوان یک ارمنی در تیم ملی بود.

به عنوان کسی که عضو تیم ملی بودید اگر بخواهید تیم رویایی داشته باشد از دروازه‌بان تا خط حمله بازیکنان مورد علاقه خودتان را انتخاب کنید؟

چقدر این موضوع سخت است. از ناصر حجازی خیلی شنیدم و بازی‌های وی را دورادور در فیلم‌ها دیدم. چیزی که من دیدم و لمس کردم اینکه بهتر از احمدرضا عابدزاده نبود و اصلا تمریناتش برای ما که کنار او تمرین می‌کردیم، خاص بود. نادر محمدخانی و محمد خاکپور در دفاع وسط. دفاع راست حسن‌زاده و دفاع چپ مجتبی محرمی. البته حسن‌زاده دیگر خیلی سخت شده است که دنبال توپ بدود! آنقدر اسطوره‌ها زیاد هستند. فوتبال خداداد عزیزی و مهدی مهدوی‌کیا را خیلی دوست داشتم. واقعا بازی وحید هاشمیان را دوست داشتم.

اگر بخواهید در میان آن ۱۱ نفر، بازیکن ارمنی قرار دهید، چه کسانی را انتخاب می‌کنید؟

می‌دانم که کارو حق ودریان و آندرانیک اسکندریان را حتما باید در لیست بگذارم. در خط هافبک آندو تیموریان را حتما باید بگذارم. واقعا آندو زمانی که بازی می‌کرد، کم نمی‌گذاشت.

یعنی ۳ نفر از ۱۱ نفر ترکیب مورد انتخاب برای تیم ملی را از میان این بازیکنان انتخاب می‌کنید؟

می‌توانم باز هم اسم ببرم. مثلا در خط حمله، قبل اینکه محمد مایلی‌کهن خداداد عزیزی را فیکس کند من یادم می‌آید بیشتر مواقع ادموند اختر و علی دایی را به عنوان مهاجم در ترکیب قرار می داد. خیلی مکمل خوبی بودند. آن کشمکش‌های استقلال و پرسپولیس بود. خودمان حس می‌کردیم ولی زمانی که خداداد عزیزی به تیم ملی آمد، ادموند اختر کمی دورتر شد.

شما مقابل ناصر محمدخانی هم بازی کردید؟ چطور بازیکنی بود.

بله! ناصر محمدخانی مثل ماهی زنده‌ای بود که وقتی آن را می‌گیرید از دست شما فرار می‌کند، این طور بازیکنی بود. وقتی توپ به پایش می‌چسبید و می‌آمد توپ از پایش جدا نمی‌شد. البته زمانی که من با ناصرمحمدخانی فوتبال بازی کردم، دیگر اواخر عمر فوتبالی‌اش بود. فرشاد پیوس هم اواخر فوتبالش بود. این ها اصلا برای خودشان اسطوره بودند. فوتبال ایران همیشه بازیکنان بزرگی داشته است. الان هم بازیکنان بزرگی دارد ولی فوتبال الان با آن موقع خیلی فرق دارد. اگر بخواهیم قیمت‌گذاری کنیم با آن موقع خیلی فرق دارد. شما می‌توانستید روی مجتبی محرمی قیمت بگذارید؟ قاعدتا نمی‌توانستید.

اگر الان مجتبی محرمی بازی می‌کرد و شما به عنوان مدیرعامل یک باشگاه قصد داشتید او را جذب کنید، چه قیمتی به او پیشنهاد می‌دادید؟

صحبت‌ها خیلی بالاتر از این حرف‌ها است ولی قطعا قیمت، سنگین بود. احمدرضا عابدزاده نیز قطعا قیمت سنگینی پیشنهاد می‌گرفت. علی دایی، خداداد عزیزی نیز قیمت سنگینی داشتند، این‌ها بازیکنانی بودند که اصلا تیم‌های بزرگ عربی چشم بسته آن ها را می‌خواستند. دیدید که مهدی مهدوی‌کیا به هامبورگ رفت و سالیان سال آنجا بود.

تلخ‌ترین و شیرین‌ترین خاطره شما در فوتبال چه بود؟

تلخ‌ترین خاطره وقتی بود که فوتبال را کنار گذاشتم. می‌توانست بهتر از این ها باشد، ولی وقتی به یک نقطه‌ای می‌رسید که باید کنار بروید، بهتر است کنار بروید. من تجربه کردم که اگر باید از آن وضعیت خارج شوم، دیگر آن وضعیت برایم نباشد، دیگر خیلی برای ورزشکار سنگین است. البته برای همه ورزشکاران این وضعیت به وجود آمده ولی برای من، وقتی از ذوب‌آهن خارج شدم، سال خیلی خوبی نبود. دیگر آن موقع تیم ملی هم نبود. حس کردم یک مربی در آنجا در حق من و زحمتی که در ذوب‌آهن کشیده بودم، اجحاف کرد. دوست دارم اسمش را بگویم؛ آقای رسول کربکندی.

چرا؟

خیلی به ایشان ارادت دارم و خیلی مربی و مدیر خوبی بودند. در روزهای سخت می‌توانستند تیم را مدیریت کنند ولی اتفاقاتی در ذوب‌آهن معمولا، می‌افتاد. وقتی باشگاه بازیکنان بزرگی می‌خرد، کنترل کردن آن ها سخت است. شما وقتی بازیکن بزرگ وارد تیم‌تان می‌کنید، ارنج کردن و کنار همدیگر گذاشتن آن ها سخت است. فصل گذشته اگر اشتباه نکنم، این اتفاق برای سپاهان افتاد.

بله! خیلی مهره داشت.

شش تا مهاجم روی نیمکتش داشت. شش تا مهاجم که در شش تیم قدر باید بازی می‌کردند اما روی نیمکت سپاهان بودند. آن مربی خیلی باید قدر باشد که بتواند این ها را کنترل کند و نگه دارد. آن سال در ذوب‌آهن اینطور بود. ذوب‌آهن یک مربی به نام سامول داروینیان آورد؛ یکی از مربیان خوب ارمنستان بود ولی از آنجا که اشرافی روی فوتبال ایران نداشت، اصرار بر این بود که فوتبال روی زمین باشد چرا که آن ها بیشتر فوتبال حرفه‌ای و زمین خوب دیده بودند. آن موقع ما در اصفهان زمین خوب نداشتیم. هنوز نقش جهان و فولادشهر وجود نداشت. سالی که فولادشهر و نقش جهان افتتاح شدند، سال ۱۳۸۱ یا ۱۳۸۲ بود که من یک سال در فولادشهر بازی کردم. ۲ سال آخر فوتبالم فولادشهر افتتاح شد و سال آخر هم نقش جهان و تا آن موقع، زمین مناسب نداشتیم. زمین ارتش ۲۲ بهمن اصفهان بود. در زمستان‌ها انگار زمین آن جا خاکی بود چرا که چمن آن آفریقایی بود و زمستان‌ها خشک می‌شد. تلخ‌ترین خاطره‌ام جدا شدن از ذوب‌آهن بود و وقتی بود که ورزشم را کنار گذاشتم.

شیرین‌ترین خاطره‌تان از ورزش را نگفتید؟

بهترین دوران ورزشم را در آرارات و ذوب‌آهن گذراندم ولی وقتی به تیم ملی دعوت می‌شدم، شور و اشتیاقی که در فامیل و خانواده‌ام می‌دیدم و آن افتخاری که ارامنه ایران به من داشتند. ارادت خاصی به من داشتند و من دست تک تک‌شان را می‌بوسم. این شیرین‌ترین خاطره‌ام بود. حتی هنوز وقتی مرا می‌بینند به من احترام می‌گذارند. من هم وظیفه دارم، احترام آن ها را داشته باشم.

حرف پایانی...

در چند سال گذشته شرایطی بوده که مصاحبه‌های مختلف با بنده یا دوستان انجام شده است. می‌خواستم از تمام دست اندرکارانی که این موقعیت را ایجاد کردند، تشکر کنم. البته این دفعه صحبت‌ها خیلی صمیمانه بود. فکر کنم آقای مایلی‌کهن باعث شدند که من کمی خودم را آزاد ببینم و به خودم این اجازه را بدهم که بیشتر صمیمی صحبت کنم. اگر خاطر کسی را رنجاندمT عذرخواهی می‌کنم و از همه افرادی که در این سال‌ها برای من زحمت کشیدند، تشکر می‌کنم؛ به ویژه از خانواده و دوستانم. دوستان ورزشی‌ام که همیشه به من ارادت دارند. همینطور از برنامه خوب شما و دست‌اندرکاران برنامه که مرا دعوت کردند.

 
منبع: ايسنا
کدخبر: ۲۵۸۷۲
ارسال نظر