کدخبر: ۷۲۳۷
در نشست نقد و بررسی رمان «خاک سرد است» مطرح شد؛

شاخصی برای روایتِ داستانیِ خاکستری از انقلاب اسلامی/ رمان به بوم خود وفادار مانده است

شامگاه جمعه، 13 بهمن 1402 در هاوس «گفتارها» در شبکۀ اجتماعی کلابهاوس، رمان «خاک سرد است» اثر فیاض زاهد، استاد دانشگاه و پژوهشگر، به مناسبت انتشار چاپ چهارم کتاب و چهل‌و‌پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی مرور و بررسی شد. در این نشست، افزون بر مؤلف کتاب، آقایان سهند ایرانمهر، عباس عبدی، رضا امیرخانی، محمد مهاجری، علی جعفریه و مجید تفرشی نیز به بیان دیدگاه‌های خود دربارۀ رمان پرداختند. اجرای این جلسه، مانند سایر جلسات هاوس گفتارها بر عهدۀ محمدرضا مهاجر بود.

شاخصی برای روایتِ داستانیِ خاکستری از انقلاب اسلامی/ رمان به بوم خود وفادار مانده است

به گزارش پایگاه خبری 24، محمدجواد محمدحسینی- رمان خاک سرد است، نوشتۀ فیاض زاهد و با ویراستاری فرشته جودکی، اولین بار در سال 1400 توسط نشر ثالث منتشر شد و حالا چاپ چهارم آن نیز منتشر شده است. در نشستی که برای نقد و بررسی این رمان در هاوس گفتارها برگزار شد، فیاض زاهد گفت: من کتاب‌های متعددی تألیف کردم، اما این کتاب، اولین تجربۀ من در عرصۀ رمان و ادبیات داستانی بود و ارزش مضاعفی برای من دارد. من قبلاً هیچ تصمیمی برای نوشتن رمان نداشتم. پس از آزادی‌ام از زندان در پی ماجراهای سال 88، دوست روزنامه‌نگارم، پیمان مقدم به من گفت چرا رمان نمی‌نویسی؟ من خندیدم؛ چون چیزی از این عرصه نمی‌دانستم؛ خصوصاً که من ابتدا در رشتۀ مهندسی مکانیک تحصیل کرده بودم و بعدها رشتۀ تاریخ خواندم؛ اما دوستم گفت تو در خاطراتی که گهگاه می‌نویسی، خوب تصویرسازی می‌کنی.

من در یک مقطعی وسوسه شدم داستان نسل خودم را بنویسم و به‌نوعی ادای دین کنم به برخی از دوستانی که کنارم بودند و به شهادت رسیدند یا مسیر دیگری در زندگی را انتخاب کردند. بنابراین حدود سی درصد این رمان واقعیت تاریخی‌ای است که من آن را تجربه کردم و باقی‌اش خیال‌پردازی و قصه است. شاید اثر مهم داستان این است که توانستم آن هفتاد درصد قصه را با سی درصد واقعیت زیسته مخلوط کنم و برای دل خودم رمانی بنویسم؛ حتما این کار از جهت حرفه‌ای و تخصصی جای نقد و بررسی دارد، اما انجام دادنش برای من بسیار مهم بود.

فیاض زاهد: بعد از نگارش این رمان به کلاس داستان‌نویسی رفتم!

عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی (واحد تهران- مرکز) در ادامه گفت: شاید خنده‌دار باشد، ولی من بعد از نگارش این رمان به کلاس داستان‌نویسی رفتم تا حرفه‌ای‌تر با این پدیده آشنا شوم و خیلی دوست دارم تجربۀ مجدد دیگری در این حوزه داشته باشم. استادم، خانم دکتر منصوره اتحادیه وقتی فهمیدند که من دارم رمان می‌نویسم خیلی استقبال کردند و یک جملۀ خیلی مهم گفتند:  هر کسی می‌تواند یک بار رمان بنویسد، ولی نویسنده جدی کسی است که رمان دوم را بنویسد. این چالش بزرگی برای من است که آیا می‌توانم رمان دیگری بنویسم یا خیر.

نویسندۀ کتاب دولت و انقلاب، در مورد زمینۀ نگارش و موضوع رمان خاک سرد است گفت: سیامک اخترکاویان دوست من و از بچه‌های انزلی بود؛ پدرش اژدر که من در رمان درباره‌اش نوشتم از فنی‌ترین بوکسورهای آسیا بود. این دو نفر از شخصیت‌های اصلی داستان هستند. بندر انزلی هم شهر فوتبال است، هم شهر بوکس، هم شهر کلاه‌سبزها و هم شهر صیادها. من سعی کردم در رمان به این ابعاد اشاره کنم. من با شهر انزلی تا حدی آشنا بودم؛ در اوایل انقلاب، یکی دو سال در این شهر بودم؛ ولی برای اینکه رمان را بنویسم، سیامک را محور قرار دادم و بعد شروع به تحقیق در مورد شهر انزلی کردم.

برای اینکه به زندگی سیامک برسم به گذشته برگشتم و سراغ پدر او رفتم. در خاطرات خیابانی مردم انزلی دو سه تا چهره مشهور بودند؛ مثل محمد کرتُ کرت (کفش پاشنه‌خوابیده که لوتی‌ها می‌پوشیدند). من شخصیت وی را در رمان بازسازی کردم. یک سال و نیم در شهر تحقیق کردم؛ مثلاً به ذهنم رسید آن موقع چه ماشین‌هایی در شهر رفت‌وآمد می‌کردند؟ برق چه زمانی به شهر آمد؟ آب کِی لوله‌کشی شد؟ ایستگاه ماشین‌های رشت به انزلی کجا بود؟ حزب توده در آنجا چه سابقه‌ای داشت؟ خانۀ فحشاء در آنجا وجود داشت؟ زندان و شهربانی کجاست؟ راه ارتباطی آب‌کنار و انزلی چطور بود؟ تیم فوتبال ملوان چه سابقه‌ای دارد؟ بوکسورها چطور؟ چون سیامک خودش هم بوکسور بود و من می‌خواستم فصل اول را با رینگ بوکس شروع کنم، با خیلی از بوکسورها مصاحبه کردم و اصطلاحاتش را یاد گرفتم.

این قصه، پس از کودتای 28 مرداد در بندر انزلی (در آن زمان می‌گفتند بندر پهلوی) شروع می‌شود و تا فتح خرمشهر ادامه می‌یابد. عمدۀ قصه در انزلی است، ولی بخش‌هایی هم در رشت، در جنوب (هنگام جنگ) و در غرب است. عموماً حوالی شمال است. سعی کردم در این رمان واژگان و ادبیات و فولکلور شمال را بیاورم. از یک سال پیش تا کنون دارم به این فکر می‌کنم که یکی از شخصیت‌های قصه از خرمشهر زنده برگردد و با جامعۀ بعد از جنگ روبه‌رو شود و فراموش شدن بچه‌های جنگ را در قالب قصه تا دوم خرداد 76 بیاورم. این کار برای حال دل خودم خوب است و اگر برای حال دل خودم خوب باشد، می‌تواند برای مخاطب هم مفید باشد.

سهند ایرانمهر: زیاد فست‌روایت خواندن مانند زیاد فست‌فود خوردن مضر است

در ادامۀ این نشست سهند ایرانمهر محقق و داستان نویس، به اهمیت مقولۀ روایت توجه کرد و گفت: در طول شبانه‌روز در زندگی روزمره دچار غفلت هستیم؛ زیرا ما در امور زندگی، خودمان را فراموش می‌کنیم، نسبتمان با خودمان را فراموش می‌کنیم. همان سوالات اصلی فلسفی: که هستم؟ چی می‌خواهم؟ نقشم چیست؟ چرا جامعه اینطور است؟ و ... . ما کمتر به این سوالات رجوع می‌کنیم. از دید من، روایت پلی است میان انسان و خودش؛ یعنی وقتی انسان خودش را روایت می‌کند، به‌نوعی خودش را بازسازی می‌کند؛ عناصر تشکیل‌دهندۀ ذهن خود را بازسازی می‌کند.

دانشور افزود: وقتی یک انسان می‌نویسد، تمام وجودش، گذشته و حال او یک جمع‌بندی دیگری می‌شود و یک بازسازی صورت می‌گیرد که در جریان آن، هم انسان نسبتش با خودش را مشخص می‌کند و هم روی این تمرکز می‌کند که اصلاً من چه می‌خواهم و بودن من به کجا می‌خواهد منتهی شود. وقتی ما در مورد ملل مختلف حرف می‌زنیم، آنان را بر اساس محصولات فرهنگی‌شان قضاوت می‌کنیم و پایۀ این محصولات فرهنگی هم روایتی است که آنان از خودشان عرضه کرده‌اند. لذا تاریخ اهمیت پیدا می‌کند. یک موضوع بهنگام و مناسب در مورد آقای زاهد، این است که هم رشته‌شان تاریخ است و هم اینکه درک بهتری از «نسبتِ تاریخ و روایت و نفسانیات خودشان» داشتند.

نویسندۀ رمان گزارش آخرین تابستان در ادامه گفت: یکی از مشکلات ما در دنیای معاصر با پدید آمدن این شبکه‌های اجتماعی مثل تلگرام، اینستاگرام و توییتر این است که خیلی با خبر مواجه هستیم. این خبرها هم مثل فست‌فود، فست‌روایت یا فست‌خبر هستند؛ همانطور که زیاده‌روی در خوردن فست‌فود مضر است، فست‌خبر یا فست‌روایت هم همین ضرر دارد؛ یک خبر به اندازۀ یک روز رونق دارد، ولی بلافاصله از رونق می‌افتد؛ بدون هیچ نتیجه‌گیری. وقتی ما به گذشته نگاه می‌کنیم، از بیهقی تا معاصرینِ از رمان‌نویسان، گنجینه‌ای از روایت‌ها را داریم که می‌تواند به ما نشان دهد چه شد به اینجا رسیدیم. ولی نسل‌های بعد با توجه به وجود شبکه‌های اجتماعی، کمتر از نسل ما دسترسی به این روایت‌های نسل قبل دارند؛ زیرا نسل فعلی ترجیح داده همه چیز را در 120 کاراکتر توییتر خلاصه کند و چیز جامعی برای آینده بجا نمی‌گذارد. اینجاست که روایت و رمان باز هم مهم می‌شود.

جعفریه: چاپ پنجم «خاک سرد است» در راه است

علی جعفریه مدیر انتشارات ثالث در ادامه این نشست گفت: فکر می‌کنم دومین یا سومین کتابی که در نشر ثالث چاپ کردیم، کتاب ارباب پسر، تألیف مهدی اخوان لنگرودی بود که در فضای 50 سال پیش شمال کشور نوشته شده بود. کتاب آقای زاهد هم می‌تواند دنباله‌روی این کتاب باشد. احتمال دارد تا قبل از اتمام سال، چاپ پنجم این رمان خاک سرد است هم منتشر شود. او همچنین به معضل «تألیف» در سال‌های اخیر اشاره کرد و گفت: ما در زمینۀ تألیف چه در حوزۀ ادبیات و چه در حوزه‌های دیگر، داریم دچار فقر می‌شویم؛ عوامل مختلفی هم دارد؛ من فکر می‌کنم تا ده سال آینده نمود بیشتری هم پیدا کند و کتابخانه‌های ما کم‌کم دارد از حوزۀ تألیف خالی می‌شود.

مهاجری: نویسنده مستبدانه شخصیت‌ها را به خواننده تحمیل می‌کند

محمد مهاجری هم که قبلاً یادداشتی دربارۀ این رمان نوشته بود، در این نشست نیز نکاتی مطرح کرد و گفت: اول، وقتی یک مورخ وارد فضای رمان می‌شود، رفتار و برخوردش کمی پارادوکسیکال می‌شود. دوم، این رمان نقبی دارد به وقایع 28 مرداد 1332 و نقش حزب توده در آن ماجرا. به نظرم نقب زیبایی است به تاریخ کومونیسم در ایران در آن مقطع. خیلی خوب این موضوع را بطور داستانی روایت کرده‌اند. سوم، شخصیت‌های داستان در این رمان خیلی با وسواس توسط نویسنده انتخاب شده‌اند؛ ولی گاهی من حرص می‌خوردم که چرا نویسنده این فرصت را به خواننده نمی‌دهد که خواننده آن طور که دوست دارد شخصیت را در ذهن خود مجسم کند.

به گفته مههاجری، نکته چهارم، پیوند زدن یک داستان عشقی به مجموع آن وقایع، به نظرم سخت و دشوار است و کار قشنگی انجام شده است. خواندن بخش اول رمان خیلی خسته‌کننده است، اما وقتی به بخش داستان‌های عاشقانه می‌رسید، به نظرم داستان خیلی روان می‌شود و حتی این قسمت‌های عاشقانه که در ذهن خواننده ته‌نشین می‌شود، خواندن قسمت‌های تلخ داستان را که مربوط به وقایع جنگ و خرمشهر است، دلنشین می‌کند. در مجموع، به آقای فیاض زاهد تبریک می‌گویم که کتابشان دارد به چاپ پنجم می‌رسد و این نشان می‌دهد که برخی تصورات من در مورد کتاب ایشان قطعاً غلط بوده است.

امیرخانی: زاهد، کلاهِ رمان‌نویس بر سر گذاشته بود

رضا امیرخانی داستان نویس و منتقد ادبی، سخنران دیگر این جلسه بود، از دو زاویه به کتاب نگریست و گفت: من یک مقدار به کتاب آقای زاهد غبطه خوردم؛ زیرا حدود دو سال داشتم روی یک رمان در حوزۀ انقلاب کار می‌کردم، ولی احساس کردم مخاطب امروزی ارتباطی با این کار برقرار نمی‌کند، لذا کار را رها کردم؛ اما وقتی کار آقای زاهد را خواندم، دیدم می‌شود به سمت این دست کارها رفت و همیشه یک زاویۀ جدید، خواندنی و مطبوع است. این تقرب اولیۀ من به کتاب آقای زاهد بود.

وقتی که می‌خواستم کتاب را بخوانم مثل آقای مهاجری، یک تصویر ذهنی از آقای زاهد داشتم و با خود می‌گفتم دوباره باید بنشینم و نظرات یک مورخ را که کمی حالت داستانی گرفته، بخوانم. با ترس و لرز شروع به خواندن کردم و فکر می‌کردم باید وسط کتاب تئوری و نتیجه‌گیری و داوری بخوانم؛ حس می‌کردم باید متنی غیرداستانی را بخوانم؛ اما نکتۀ اعجاب‌آور برای من این بود که آقای زاهد در اینجا کلاه رمان‌نویس بر سر کرده بودند و ما اینجا فقط با یک شخصیت رمان‌نویس طرف بودیم و این، به نظر من، خیلی با ارزش است. در اینجا آقای زاهد خود را از زاهدِ مورخ و سیاست‌مدار و روزنامه‌نگار جدا کرده بود و فقط تلاش کرد رمان بنویسد. ما این را در رمان‌نویس‌ها کمتر می‌بینیم. آنان وقتی مشغول کارهای دیگر می‌شوند، وقتی به رمان برمی‌گردند، کلاه‌های دیگر هم سرشان هست.

جهانی که رمان‌نویس می‌سازد، درستی یا غلطی‌اش متفاوت است با جهانی که یک مقاله‌نویس یا مورخ یا جامعه‌شناس می‌سازد؛ جهان رمان فقط باید پیوستگی داخلی داشته باشد؛ اگر این پیوستگی وجود داشت، ما با رمان خوب مواجه هستیم؛ ما می‌توانیم رمان خوب و بد داشته باشیم، ولی رمان درست یا نادرست نمی‌توانیم به آن صورت داشته باشیم. به نظر می‌رسد خاک سرد است پیوستگی دارد. ما شخصیت‌ها را خیلی اغراق‌آمیز نمی‌بینیم؛ همه انسان هستند و می‌توانند با هم بجنگند، دعوا کنند، در عین اینکه خطوط مختلف را در رمان می‌بینیم. پیش از انقلاب رمان مبارز فقط در اختیار جریان چپ بود؛ بعد از انقلاب، بالطبع جریان مدافع انقلاب اسلامی هم وارد این زمینه شد، اما هر دو جریان سعی می‌کردند هم را نادیده بگیرند؛ بعد از چهل سال، بالاخره باید از جنس رمان‌های آقای زاهد بیرون بیاید که بتوانند همۀ جریان‌ها را ببینند.

این رمان، نکتۀ مهم دیگری هم دارد: رمان‌نویس‌ها معمولاً می‌خواهند تمام قضایای جهان را حل کنند و برای همین مجبورند خیلی به این طرف و آن طرف سرک بکشند. شاید در رمان‌های روسی این را فراوان ببینیم که رمان‌نویس روسِ قرن نوزدهمی موقع نگارش رمان سعی دارد تمام جهان را در رمانش بازنمایی کند. فکر می‌کنم این کار، امروز دیگر منسوخ باشد و حوصلۀ مخاطب را سر ببرد؛ در این موضوع هم فکر می‌کنم خاک سرد است، درخششی دارد؛ ما فقط 28 مرداد انزلی را می‌بینیم و دیگر لازم نیست 28 مرداد خیابان کاخ و منزل دکتر مصدق را ببینیم. لازم نیست به میدان بهارستان هم برویم و وضعیت آنچا را ببینیم. نویسنده در 28 مرداد از انزلی خارج نشده است؛ در زمان انقلاب از انزلی خارج نشده است. حتی انگار ما خرمشهر انزلی را می‌بینیم نه خرمشهر خوزستان. اینکه رمان به بوم خود وفادار مانده و در یک بوم خود را محفوظ نگه داشته است، نکتۀ درس‌اموز و خوبی است.

عبدی: وجه مردم‌شناسی رمان ماندنی‌تر است

عباس عبدی نویسند و جامعه شناس، در این جلسه دربارۀ رمان گفت: من در حوزۀ رمان، از لحاظ تکنیکی و فنی تخصصی ندارم و به عنوان یک خوانندۀ علاقه‌مند به مسائل سیاسی- تاریخی با رمان سر و کله زدم. اولین چیزی که در این رمان برایم مهم است، وجه مردم‌شناسی رمان است. خوب تصویرسازی شده بود و من که به آن محیط آشنایی ندارم، موقع خواندن داستان کمی غرق در فضای آنجا می‌شدم. نکتۀ دیگر در مورد رمان‌های سیاسی، میزان بی‌طرفی نویسنده است؛ حس من این است که آقای فیاض در آن مقاطعی که خودش درگیر مسائل بوده، قاعدتاً بی‌طرف نبوده است؛ ولی الان که به گذشته نگاه می‌کند، سعی کرده یک بازخوانی بی‌طرفانه و روایت‌محور داشته باشد. اما مشکلی وجود دارد و آن این است که بعید می‌دانم نسل جدید با این چیزها ارتباط برقرار کنند. باید برای این مشکل، راه حلی پیدا کرد.

عبدی اضافه کرد: به نظر من بین وجه تاریخی کتاب و وجه مردم‌شناسی‌اش، وجه مردم‌شناسی‌اش ماندگارتر است؛ اگرچه در حوزۀ تاریخ، نکات قابل توجهی دارد. ضمناً اینکه آقای زاهد بدون آموزش داستان‌نویسی و تنها با استعداد فردی چنین اثری را خلق کرده، بسیار قابل توجه و قابل احترام است.

فیاض زاهد با اشاره سخنانش به دغدغۀ آقایان عبدی و امیرخانی و ایرانمهر مبنی بر ارتباط گرفتن با مخاطب نسل جدید، گفت: اگر ما بتوانیم قصه‌ای بنویسیم که کشش داشته باشد، نسل جدید هم می‌تواند با آن ارتباط برقرار کند. البته حرف من مطلق نیست؛ ولی تجربۀ شخصی‌ام می‌گوید اگر بتوانیم کشش ایجاد کنیم و روایتی آبجکتیو (معقول، قابل مشاهده) و انسانی از پدیده‌ها ارائه کنیم، حتی اگر از انقلاب و جنگ هم باشد، می‌تواند مخاطب نسل جدید را جذب کند. من تلاشم این بوده که همۀ آدم‌ها از هر زبان و مذهب و گرایشی بتوانند با رمان پیوند برقرار کنند.

زاهد در ادامه گزیده‌هایی از فصل‌های مختلف رمان خود برای حاضران جلسه قرائت کرد.

تفرشی: «تاریخ خانواده» و «جغرافیای تاریخی»، دو خط داستانی این رمان است

مجید تفرشی، تاریخنگتذ و مدیر و مؤسس هاوس گفتارها هم در این جلسه گفت: خود من مدعی تاریخ‌دانی هستم و فکر می‌کنم سوژه‌های زیادی هم در موضوع جنگ و موضوعات دیگر در داخل و خارج ایران دارم، ولی هیچ گاه به خود اجازه ندادم وارد مقولۀ رمان‌نویسی شوم؛ شاید قلم این کار را هم داشته باشم، اما این کشش و پرورش شخصیت‌ها که دکتر زاهد در رمانشان انجام دادند، واقعاً کاری رستمانه (به تعبیر شریعتی) است؛ من در حال حاضر در پایان دهۀ 50 زندگی‌ام نمی‌بینم. این کار یک مورخی می‌طلبد که باید داستان‌نویس باشد؛ شاید داستان‌نویسی که بخواهد تاریخ بنویسد، کار راحت‌تری داشته باشد؛ زیرا یک سری متدها بکار می‌گیرد و پژوهش انجام می‌دهد و در نهایت مورخینی به او خرده می‌گیرند؛ اما در داستان‌نویسی، جمع بیشتری هستند که از شما خرده می‌گیرند و طیف وسیع‌تری از مخاطبان مراقب نوشتۀ شما هستند.

نکتۀ دیگر که به تاریخ‌نگاری آقای زاهد برمی‌گردد، این است که در رمان خاک سرد است، دو ژانر و دو خط داستانی وجود دارد که این دو خط داستانی کسانی را که روی فرهنگ عمومی و جامعه‌شناسی کار می‌کنند، کمک می‌کند: 1- مطالعۀ تاریخ خانواده‌ها. 2- جغرافیای تاریخی. وقتی به آرشیوهای بین‌المللی در سطح جهان مراجعه می‌کنید، طبق آمار خودشان، بیش از 50 درصدِ مراجعه‌کنندگان، محققان تاریخ محلی و تاریخ خانواده‌ها هستند. اکثر افرادی هم که این دو زمینه را کار می‌کنند، مورخان خودخوانده هستند؛ خودشان دارند برای خودشان به طور آماتور (غیر حرفه‌ای) تاریخ می‌نویسند؛ این‌ها درس تاریخ نخوانده‌اند و هیچ کس هم آن‌ها را به عنوان مورخ نمی‌شناسد.

تفرشی افزود: من مجال گفت‌وگو با برخی از این محققان خودخوانده غیرحرفه‌ای را در طول 31 سال گذشته داشته‌ام؛ خیلی از آن‌ها قصدشان، شناساندن خیابانشان است؛ می‌خواهند در مورد محله یا شهرشان تحقیقی کنند و چیزی بنویسند؛ ولی شماری از آن‌ها اسناد خانوادگی اجدادشان یا اسناد محلی زادگاه یا محل سکونت خود و اجدادشان را پیدا کرده و می‌خوانند تا بر اساس آن‌ها رمان بنویسند. همین کاری که دکتر زاهد انجام داده است. از این نوع کتاب‌ها در کشورهای فرنگی به زبان‌های انگلیسی، روسی، فرانسوی و آلمانی فراوان هست؛ ولی در زبان فارسی، این نوع نگارش، تعدادش زیاد نیست؛ حال آنکه هم توانایی انجامش وجود دارد و هم خوانندۀ آن وجود دارد؛ اما چون کار دشواری است و پژوهشی در پس‌زمینۀ داستان‌نویسی وجود دارد، هر کسی حوصلۀ رفتن سراغ آن را ندارد.

تفرشی در آخرین نکتۀ سخنانش به چهل‌وپنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران اشاره کرد و گفت: در انقلاب‌های بزرگ دنیا مثل انقلاب کبیر فرانسه یا انقلاب روسیه، ادبیات داستانی نقش زیادی داشته است و سهم زیادی از ادبیات داستانی به ادبیات غیر حکومتی و غیر دولتی اختصاص داشته است؛ ما در ادبیات داستانی مربوط به انقلاب، به جز آنچه جنبۀ حکومتی و طرفداری از حکومت داشته است، درصد بیشتری به ادبیات اپوزوسیونی اختصاص داشته است؛ یعنی یا ادبیات انقلابی داشتیم یا ضد انقلابی. ادبیاتی که نه گرایش انقلابی داشته باشد و نه گرایش ضد انقلابی، درصد کمتری داشته است. به نظر می‌رسد خاک سرد است حد فاصلی است میان ادبیات کاملاً وفادار به حکومت و انقلاب و ادبیات معارض با حکومت و انقلاب. به نظرم این نگاه می‌تواند شاخصی باشد برای ادامۀ این روند که تاریخ را از دریچۀ داستان‌نویسی سیاه یا سفید ننویسیم. داستان تاریخی انقلاب را می‌توان متوازن‌تر نوشت.

کدخبر: ۷۲۳۷
ارسال نظر