کدخبر: ۴۹۳۹

نوشتن هم در کشور ما سیاسی است!

ابراهیم اکبری دیزگاه با بیان اینکه امر نوشتن و داستان‌نویسی در کشور ما امری فرقه­‌ای و سیاسی است، می‌گوید: من سال‌ها برای نوشتن داستان تلاش کرده‌ام و با اهلِ فرهنگ گفت‌وگو کرده­‌ام. اراده‌ام بر این است که مرزها شکسته شود و فرقه‌ها تعدیل شود. می‌خواهم داستان‌­نویس را نه به عنوانِ عنصر سیاسی بلکه به مثابه شخصیتِ ادبی و فکری جا بیندازم.

نوشتن هم در کشور ما سیاسی است!

به گزارش پایگاه خبری 24، این نویسنده که به تازگی با رمان «بیروط» برگزیده جایزه ادبی «جلال آل‌احمد» شده است در گفت‌وگو با ایسنا، درباره کتاب خود گفت: «بیروط» داستان شخصی به نامِ یحیی است که در ایران مشکلی با پدرِ خود دارد و به همین دلیل می‌خواهد ایران را ترک کند و به آلمان برود؛ اما چون پول کافی برای مهاجرت ندارد مجبور می‌شود با گروهی به لبنان بروند تا مستندی بسازند که در آنجا با پدرِ دیگری آشنا می‌شود؛ در واقع او با پدر بیولوژیک خود مسأله دارد و از او فاصله می‌گیرد؛ اما با پدری به نام امام موسی صدر آشنا می‌شود و زمانی که با امام موسی صدر آشنا می‌شود، به ایران تعلق پیدا می‌کند، برمی­‌گردد به ایران و سکنی می­‌گزیند؛ با تذکر اینکه «پدر» است که تعلق به وطن را به فرزندان می‌­آموزد.

او با بیان اینکه این محور خطی داستان است، افزود: در لابه‌لای داستان به امرِ تعلق و ایمان فکر می‌کند، به ایران فکر می‌کند؛ اینکه چرا و چگونه ایران را دوست داشته باشیم و چگونه آن را بسازیم و در آن زندگی بکنیم. درباره مسأله زمان و آینده تأملاتی دارد، به مسائلِ منطقه مانند ظهورِ داعش و حضور اسرائیل توجه دارد. رمان مجموعه‌ای از این موضوعات است. یکی از ادعاهای اصلی کتاب این است که یک ایرانی نمی‌تواند ایران را ترک کند؛ زیرا ایران نمی‌گذارد؛ ایران سابقه و سنتی دارد که آدم‌هایش را رها نمی‌کند. آنها هرجا که بروند ایران در شکل‌­های گوناگون دنبالشان می‌­رود، مگر این‌که آن فرد در تعلق و ایرانیّتش اختلالِ جدّی پیش بیاید. من شخصاً تصورم بر این است که ایران حتی خائنان و متنفرانِ خود را هم رها نمی‌­کند. با نام یا ننگ آن­ها را به خود می‌­خواند و نگه می­‌دارد. بخشی از رمان هم در فضای الهیّات بوده و قصه‌هایی است که از قرآن و کتاب مقدس برآمده است.

اکبری دیزگاه در معرفی شخصیت رمان «بیروط» گفت: شخصیّت اصلی در برهه‌ای از زندگی‌اش دچار شکّ می‌شود و ایمانش را از دست می‌دهد. با از دست دادنِ ایمان به نوعی امنیّتش از بین می‌­رود، معلق و سرگردان و البته خسته می‌­شود. بعد از آن همه دنبالِ دستاویز می‌­گردد، امام موسی صدر دستاویزی می‌­شود که خودش را در نسبت به امر مطلق پیدا کند.


من خودِ رمان­‌هایم هستم

 اکبری دیزگاه در پاسخ به اینکه آیا دیدگاه‌های فلسفی خودش که دانش‌آموخته این رشته است، در رمان دیده می‌شود، گفت: بنیادِ کتاب‌هایی که نوشته‌ام، خودم هستم. من چیزی بیرون از خودم ندارم و همه شخصیت­‌ها در من زیسته­‌اند و روایت شده­‌اند، چه این کتاب، چه «سیاگالش»، چه «برکت» و چه «طوطی و تاول»، همه به‌نوعی زندگی خودم هستند که در شکل‌هایِ مختلف روایت می‌شوند و چون دانش‌آموخته حوزه و فلسفه هستم، مقداری تاریخ و ادیان هم خوانده‌­ام و همچنین قرآن را کمی جدی‌تر از دیگران خوانده‌ام، این‌ها در کتاب‌هایم نمود داشته‌­اند چون در وجودِ من حضور دارند.

کتاب‌ها را دقیق نمی‌خوانند

 او در پاسخ به اینکه در معرفی‌هایی که از این کتاب وجود داشته آن را در قالب ناداستان نیز دسته‌بندی کرده‌اند، و آیا برحسب نوع روایت و مطرح‌شدن مسائل منطقه در کتاب، می‌توان «بیروط» را ناداستان خواند، گفت: بیروط ناداستان نیست؛ ناداستان یعنی روایتی که بنیادش نه بر تخیّل، بلکه بر وقایع و اتفاقاتِ رخ‌داده گذاشته باشد. به عبارتِ دیگر ناداستان عالمِ مستقل نیست بلکه محاکاتِ عالمِ دیگر است که تحقق پیدا کرده. «بیروط» فرم سفرنامه دارد؛ اما سفرنامه نیست و شاید برخی به‌ دلیلِ فرمش آن را در قالبِ ناداستان قرار داده‌­اند و صراحت و صمیمیت راوی «بیروط» آنها را به اشتباه انداخته است. به نظرم رمان خیلی حقیقی‌­تر و غنی‌­تر از ناداستان است. چون موطنِ رمان عالم خیال است حال آن­­که ناداستان در عالم حس استقرار دارد.

 این نویسنده ادامه داد: از آنجایی‌که اغلب کسانی که کتاب‌ها را معرفی می‌کنند، کتاب را درست و دقیق نمی‌خوانند این اشتباه‌ها پیش می‌آید. «طوطی و تاول» من را به ‌عنوان سفرنامه معرفی می‌کنند، درحالی‌که اصلاً سفرنامه نیست؛ بلکه داستانِ بلندی است که در بستر اربعین روایت می­‌شود، این اشتباهات نیز به این دلیل است که کتاب را نمی‌خوانند و یا سوادِ ادبی جامعه‌ تنزّل پیدا کرده است و همچنین شبکه‌های اجتماعی مجالِ تأمل را از ما گرفته‌اند.

 هیچ چیز نمی‌تواند ما را از ادبیات بی‌نیاز کند

  اکبری دیزگاه سپس درباره ارزیابی‌اش از وضعیت ادبیات کشورمان با توجه‌ به ‌اینکه برخی معتقدند ارتباط نویسنده‌ها با بدنه جامعه از بین رفته است، گفت: هیچ‌چیزی نمی‌تواند ما را از «ادبیات» بی‌نیاز کند. ادبیات به معنای دقیقِ کلمه به شما می‌گوید؛ شما کی هستی؟ در کجای این جهان زندگی می‌کنی؟ این جهان چه جور جایی است؟ آینده چه ابعادی دارد؟ و تو چگونه به استقبالِ آینده باید بروی؟ ادبیات اصیل این‌ها را می‌گوید و انسان نیز مُدام نیاز دارد تا به این پرسش‌ها پاسخ دهد؛ بنابراین آدمی همیشه محتاجِ ادبیات است. اگر زمانی دچار حِرمان شویم و این پرسش‌ها دیگر پرسش­مان نباشد، شاید ادبیات از موضوعیّت بیفتد و به کارمان نیاید، دیگر آن زمانِ امتناعِ تفکر، انحطاط و حتی مرگ است. هنوز فکر می‌کنم انسانی که درباره‌اش صحبت می‌کنیم، یعنی انسان ایرانی با این سابقه و کارنامه­‌ای که دارد، شاید روزها، ماه‌­ها یا سال‌هایی از این پرسش‌­ها غفلت کند؛ اما از آن دست نمی‌­شوید. هنوز اهل ذکر و تذکر حضور دارند و این پرسش‌­ها را مساله اهلِ مدینه و شهر می‌­کنند.

نویسنده «شاه‌کشی»، «سوره آفلین» و «بکّه» در ادامه با اشاره به وجه سرگرمی ادبیات، بیان کرد: معتقدم شاید شبکه‌های مجازی وجه سرگرمی و تفنن ادبیات را پر کنند؛ اما به مسائلِ بنیادین انسان نمی­‌توانند بپردازند، زیرا ساحتِ شبکه‌های مجازی، ساحتِ تمتع و ابتذال است. البته ساحت تمتع، تفنن و ابتذال چیز بدی نیست؛ بلکه مسأله این است انسان نباید در آن ساحت غرق شود یا در آن دنبالِ معنای زندگی و پرسش‌­های بنیادین بگردد.

کتاب‌هایم خیلی خواننده ندارد اما...
 این نویسنده با بیان این‌که در سال‌هایی که مشغول ادبیات بوده، کتاب‌هایش خیلی خواننده ندارد، گفت: من اساساً در رویِ زمین از هیچ جنبده­‌ای «توقع» ندارم. به پیروِ همین مسأله، طلب و تمنایی ندارم که افرادِ زیادی کتاب­‌هایم را بخوانند. اصلاً واضح­‌تر بگویم من با ابتناء به قرآن به «اکثریت» خیلی خوشبین نیستم چرا که گوشِ اکثریّت با مشهورات و مقبولات آشناست و همیشه به استقبالِ آن­ها می‌­روند. حال آن­که ادبیات اصیل، بنایش بر آشنا­زدایی است و تو را وامی‌­دارد مرتب چشم بشویی و جور دیگر ببینی. چون اکثریّت از چشم‌­شویی گریزانند، پناه می‌­برند به عادت و عادت­‌ها. وانگهی چون بنده اراده‌­ام بر فاصله گرفتن از مقبولات و مشهورات است پس کتاب‌هایم در توجه اکثریت قرار نخواهد گرفت.

او درباره اینکه این صحبت‌ها به این معناست که برای مخاطب خاص‌تری می‌نویسد، گفت: خطابِ من یا ایها الناس است؛ یعنی عموم. اما در میان آنها افراد معدودی هستند که کتاب‌هایم را بیشتر می‌خوانند. من نمی‌گویم برای ۱۰ یا ۱۰۰ نفر می‌نویسم. اصلاً زمانِ نوشتن، مسأله‌ام مخاطب نیست؛ منِ اکبری دیزگاه یک‌سری تأملاتی دارم در نسبت خودم با هستی، که آن­ها را گزارش می­‌کنم و به من خیلی ربطی ندارد این گزارش را چند نفر می‌­خوانند. نگاه من شهرزادی نیست که اگر قصه تعریف نکند، کشته شود، نگاهم ارفئوسی است که معتقدم بدونِ این­که برگردم به چهره مخاطب نگاه کنم باید راهِ خودم را بروم. من دریافت‌هایِ خودم را از هستی گزارش می­‌کنم به مخاطب بماهو مخاطب چندان کاری ندارم.

جایزه نه تأثیرِ چندانی بر زندگی نویسنده دارد و نه بر سرنوشت کتاب

  این نویسنده درباره تأثیرگذاری جوایز ادبی نیز در سخنانی گفت: تأثیر جایزه دو ساحت دارد؛ یک ساحت بر زندگی نویسنده و دیگری تأثیر جایزه بر سرنوشت کتاب در جامعه؛ که این دو با هم رابطه دارند. من در این سال‌ها مرتب در معرض جایزه بوده‌ام. تصورم این است جایزه‌ها خیلی تأثیری ندارند، نمی‌گویم اصلاً تأثیری ندارند. مثلاً زمانی جایزه «جلال» ۱۱۰ سکّه­ طلا بود. بالاخره سکّه­ طلا هم صدا دارد، هم درخشش دارد هم قدرت و زیبایی. اما ۲۰۰ میلیون نه همچین جمال و جلالی ندارد. البته من آدمِ ناشُکری نیستم و به عنوانِ رمان­‌نویس به این­‌ها دل نمی‌­بندم. ولی معتقدم جایزه به نویسنده اگر قدرت و جلال داد می­‌تواند از او اعتبار و جمال بگیرد.

  اکبری دیزگاه افزود: این را هم به عنوانِ نویسنده ایرانی قبول دارم که او هم مثلِ مردم به دلایلِ اقتصادی نمی‌تواند از کشور خارج شود. به عبارتِ دیگر «مسکین» است یعنی کسی که در مسکنِ خود سکنی گزیده و نمی­‌تواند از منزلِ خود خارج شود. اگر جایزه سازوکاری داشت که منِ نویسنده بتوانم سیرِ آفاقی کنم، مردم و نویسنده‌های دیگر ملّت­‌ها را ببینم و با آن‌ها گفت‌وگو کنم و ببینیم چطور به مرگ و زندگی نگاه می‌­کنند و چه عاقبت و سرنوشتی برای آن­ها رقم خورده، شاید می‌­توانستم از تأثیر حرف بزنم. از طرف دیگر تجربه نشان داده کتاب در جامعه معرفی نمی‌شود حتی به چاپ دوم هم نمی‌رسد؛ بنابراین جایزه‌ها مخصوصاً مهم‌ترین جایزه ما یعنی جایزه «جلال» نه تأثیری در سرنوشت کتاب دارد و نه تأثیری در زندگی نویسنده. البته این به معنایِ نادیده گرفتنِ زحماتِ دست‌اندرکارانِ جایزه جلال و جوایزِ دیگر نیست. من از تلاش‌­ها، تدبیرها و برنامه‌­های آن­ها خبر دارم و رجاء واثق دارم این جوایز به گونه‌­ای قوام می­‌یابد که فرهنگ ایرانی به شهادتِ آن حاضر می‌شود. در شرایطِ فعلی همه باید در قوت و اعتبارِ جایزه ملی مشارکت کنیم، شرکت در این امر به استعلایِ انسان ایرانی در منطقه و جهان می‌­انجامد.

 

امر فرقه­‌ای اثرِ ملی ندارد

  این نویسنده در ادامه درباره دلایل تأثیر نداشتن جوایز با بیان اینکه دلیلی تاریخی دارد، گفت: امر نوشتن و داستان‌نویسی در کشور ما امری فرقه­‌ای و سیاسی است. هر کس با فرقه و گروه خود خوش است و جز در مواردِ استثناء به پیروانِ خود جایزه می‌­دهد و از این امر خوشحال است. کلُ حزب بما لدیهم فرحون. امرِ فرقه­‌ای هم اثر یا تأثیر ملّی ندارد. اتفاقاً در سیاسی و فرقه‌­ای شدنِ امر رمان و داستان در ایران مرحوم جلال آل‌احمد نقش عمده­‌ای دارد.

  اکبری دیزگاه گفت: من سال‌ها برای نوشتن داستان، تلاش کرده‌ام و با اهلِ فرهنگ گفت‌وگو کرده­‌ام. اراده‌ام بر این است که مرزها شکسته شود و فرقه‌ها تعدیل شود. می‌خواهم داستان‌­نویس را نه به عنوانِ عنصر سیاسی بلکه به مثابه شخصیتِ ادبی و فکری جا بیندازم. تلاش کرده‌ام به اهلِ تصمیم توجه بدهم که جایزه یا جوایزِ ملی را به کتاب و نویسنده­ایی بدهند که به ایران و انسانِ ایرانی می‌اندیشند و برای او رؤیا و امید می‌آفرینند. با تکیه بر  تراثِ معنوی و تمدنی افق می‌گشایند و یا به مسائل و منافعِ ملی توجه مجاهدانه دارند.

  ادبیات ما ارتباطی با ادبیات جهان ندارد

این نویسنده در پایان گفت: دلیل دیگر این است که ادبیات داستانی ما برخلافِ اموری مثلِ فوتبال و سینما به تنه ادبیاتِ جهان وصل نیست و در خود فرورفته است، به موضوعات و مسائل انسان امروز در ابعادِ جهانی توجه ندارد، حتی اعتماد به نفس این کارها را هم ندارد. حال آن­که فوتبالیست­‌ها و سینماگران مدام در معرضِ هم­‌صنفان خود در جهان هستند؛ مثلاً تیم ملی همواره تلاش دارد در جام جهانی حضور داشته باشد، یا سینماگران هر سال تلاش می­‌کنند در اسکار یا کن حاضر شوند. اگر نویسنده ایرانی می­‌توانست در معرض نوبل یا جوایز دیگر قرار بگیرد شاید وضعیتِ مناسب‌تری پیدا می‌کرد.

منبع: ايسنا
کدخبر: ۴۹۳۹
ارسال نظر