کدخبر: ۳۰۴۸۶

زهره‌ی سقراط با او بود رویاروی مرگ

زهره‌ی سقراط با او بود رویاروی مرگ

مهرداد جهانگیری*

سید ابراهیم نبوی، طنزپرداز سرشناس ایران نیز در غربت به زندگی خود پایان داد تا یک نام دیگر به سیاهه‌ی ایرانیان دردمندی که در آرزوی بازگشت دوباره به وطن، سر بر خاک سرد غربت نهادند، افزوده گردد. بقول رحیم رسولی:

باز هم از پنجره خود را گلی انداخت پایین

خاک عالم بر سر گلدان بگیرم یا نگیرم؟

او «بینوا بندگکی سر براه نبود» و تن به «بُزروِ طوع و خاکساری» نداد و حاضر به زیستن تحت سیطره‌ی حقیرکی چون قاضی مرتضوی نشد. پس مثل بسیاری دیگر «ره‌توشه برداشت و قدم در راه بی‌برگشت، بی‌فرجام» نهاد؛ غربت!

هرگز اما تصور نمی‌کرد که این سفر بیش از بیست سال به طول بیانجامد. در این چندسالی که گه‌گاه با او صحبت می‌کردم، به وضوح غم غربت را در صدایش حس می‌کردم. نه تنها در کلمات و شوخی‌هایش، که حتی در سکوتش!

طنزپردازان برخلاف تصور عموم، اتفاقا بیش از دیگران به ورطه‌ی افسردگی می‌افتند و بسیار کمتر از دیگران عمر می‌کنند. از عمران صلاحی بزرگ تا زرویی نصرآباد نابغه که در وطن ماندند و بسیار زود ترک دنیا گفتند تا علیرضا رضایی که در حوالی چهل سالگی در غربت از دنیا رفت. حال تصور کنید حال طنزپردازی که زیستن فقیرانه در تهران دودآلود را به رفاه غربت ترجیح می‌دهد، اما حتی این  نیز از او دریغ می‌شود. واضح است که سرانجام برخلاف منزوی که می‌گفت: «زهره‌ی سقراط با ما نیست رویاروی مرگ» روزی زهره‌اش را خواهد یافت و «جام سرشار از شوکران زندگی» را مستانه سر خواهد کشید.

خلاصه اینکه از دکتر ناصر یگانه تا ابراهیم نبوی، سال‌هاست ایرانیانی که امیدی به دیدار دوباره‌ی وطن ندارند، سقراط‌وار از میان ما می‌روند و یحتمل پس از این نیز خواهند رفت. «ما می‌مانیم و کمی مرگ/ که هر روز/قطره‌چکانی نصیبمان می‌شود». زرویی عزیز اتفاقا در اثر شاهکارش خطاب به نبوی گفته بود: می‌نویسند حیف بعد عدم/ روی گورش شهید راه قلم!

آری، این سرنوشت محتوم بسیاری از ماست که چون یخی در برابر خورشید، قطره قطره آب شویم. آنقدر که سرانجام از پا بیفتیم و همان آب از سرمان بگذرد!

 

 

زهره‌ی سقراط با ما نیست رویاروی مرگ

ورنه جام‌روزگار از شوکران سرشار شد

حسین منزوی

من بینوا بندگکی سربراه نبودم

و راه بهشت مینوی من

بزروِ طوع و خاکساری نبود

شاملو

سه دیگر راه بی‌برگشت بی‌فرجام

بیا ره‌توشه برداریم

قدم در راه بی‌برگشت بگذاریم

اخوان ثالث

 

ما مانده‌ایم و کمی مرگ

که هر روز قطره‌چکانی نصیبمان می‌شود

شمس لنگرودی

 

*روزنامه نگار

 

کدخبر: ۳۰۴۸۶
ارسال نظر