کدخبر: ۶۷۲۶

همین امروز اگر ناطق نوری و حسن روحانی و تاج زاده وارد انتخابات شوند،طرفداران شان حاضرند رای بدهند؟

تاریخ انتخابات در ایران نشان می‌دهد که احتمالا مجموعه اصلاح‌طلبان و اصولگرایان سنتی (غیر از نسل جدید «انقلابی») در حدود پنج تا هشت میلیون رأی یا «هوادار ثابت» دارند؛ البته همین هم دچار قبض و بسط است.

همین امروز اگر ناطق نوری و حسن روحانی و تاج زاده وارد انتخابات شوند،طرفداران شان حاضرند رای بدهند؟

به گزارش پایگاه خبری 24، کیومرث اشتریان در ادامه این مطلب در روزنامه شرق وشت: پرسش مقدر این است که این دو گروه، تا چه حد ظرفیت تولید «سرمایه دموکراتیک و توسعه‌ای» برای ایران دارند؟ این ظرفیت در حقوق اساسی با چه ظرفیت‌ها و چالش‌هایی روبه‌رو است؟ این سرمایه سیاسی و سرمایه‌داران آن، از پسِ سال‌ها به دست آمده و صیقل خورده است. آیا اینک آنان در بسیاری از امور به دیدگاه‌هایی سازگار دست یافته‌اند؟ آیا در اموری مانند روابط بین‌الملل، توسعه اقتصادی و تا حدودی توسعه سیاسی تجدیدنظر کرده‌اند؟ و آیا امکان همکاری با یکدیگر و پی‌ریزی بنیان سیاست دموکراتیک (مبتنی بر سنتی سیاسی و غیرایدئولوژیک) را فراهم کرده‌اند؟

اگر همین امروز آقای مصطفی تاجزاده یا حسن روحانی یا ناطق‌نوری تأیید صلاحیت شوند، چه کسی تضمین می‌کند که مشارکت حداکثری شکل گیرد؟ چه کسی تضمین می‌کند که این دو به مجالس راه یابند؟ گمان نمی‌کنم کسی تضمین کند.

اشتباه نکنید! قطعا ردصلاحیت‌ها را به ضرر کشور می‌دانم و هیچ توجیه معقولی ندارد. به نظر من این افراد، طرفداران درخورتوجهی هم در جامعه دارند؛ اما معلوم نیست که طرفداران‌شان در انتخابات شرکت کنند.

تجربه انتخابات شوراها در سال 78 در آینه ذهنیت تاریخی ماست. تقریبا همه گروه‌ها تأیید صلاحیت شده بودند؛ اما مشارکت به پایین‌ترین سطح خود رسید و گروهی اقلیت به مدیریت شهری و سپس به حکومت کشوری رسیدند.

دلیل آن کاهش مشارکت چه بود؟ یک دلیل مهم آن بود که جامعه مدنی-سیاسی ایران «سرمایه سیاسی مستقل» خود را نیندوخته بود و پایگاه شفاف و «کریستالیزه»‌شده‌ای برای خود نداشت.

با طرح این موضوع می‌خواهم به یک نقصان مهم در جامعه مدنی-سیاسی ایران بپردازم؛ یعنی انباشت «سرمایه سیاسی» و «تولید قدرت اجتماعی» پیش از جمع‌آوری «رأی انتخاباتی». مثال ساده‌ای این موضوع را روشن می‌کند. شما که می‌خواهید خانه‌ای بخرید، شرایط را می‌سنجید. پول نقد خود را حساب می‌کنید. طلاها و زیورآلات احتمالی همسرتان را هم در نظر می‌گیرید. اگر خودرو دارید یا ملکی دارید، آن را هم حساب می‌کنید و مجموع سرمایه خود را می‌سنجید؛ اما فقط این نیست. گاهی شما روی قرض هم حساب می‌کنید و این مهم‌ترین نکته است. اگر ناشی باشید و درباره قرض افسانه ببافید و خیال بپردازید، نه‌تنها به قرض‌گرفتن از نزدیکان بلکه روی قرض‌گرفتن از «در و همسایه» هم حساب می‌کنید. در نتیجه بسیار بیشتر از آنچه امکان‌پذیر است، محاسبه می‌کنید.

سرمایه واقعی شما به‌اضافه قرض‌گرفتن از یکی، دو نفر از اقوام نزدیک، به شما این اجازه را می‌دهد که در مناطق میانی شهر آپارتمان کوچکی بخرید؛ اما سرمایه خیالی و احتمال قرض‌گرفتن از همسایگان شما را به خیال خریداری یک آپارتمان بزرگ در شمال شهر می‌اندازد. نتیجه روشن است: شکست می‌خورید.

حکایت جامعه مدنی و فعالان سیاسی در ایران همین است. سرمایه سیاسی خود را قوی نکرده‌اند و از پایگاهی «پایدار» برخوردار نیستند. از همین رو است که می‌گویم اگر امروز تاجزاده از زندان آزاد شود، معلوم نیست که بتواند مردم را به پای صندوق بکشاند. هرچند که او در میان گروه‌هایی از مردمان شناخته‌شده و پرطرفدار باشد.

پیروزی در انتخابات مستلزم شکل‌گیری یک پایگاه پایدار است که اگر سنگ فتنه ببارد از آسمان سیاست، باز هم بر سر صندوق حاضر شوند؛ اما آیا مقصر مردم هستند؟ خیر!

جامعه مدنی-سیاسی ایرانی یک ایدئولوژی مبهم و غیرحقوقی و یک پایگاه رأی خجالتی دارد. به قول فرانسویان یک «بله» دو دل و پرتردید (un «oui» timide) از عروس سیاست دریافت می‌کند؛ چون این عروس نه‌تنها خود نمی‌داند که چه می‌خواهد؛ بلکه نمی‌داند که خواستگار دقیقا چه کاره است؟ به همین سان فعال سیاسی اصلاح‌طلب تعهدی کلی به آزادی دارد؛ اما مابازای حقوقی آن در قانون اساسی خیلی روشن نیست. تعهدی کلی به جامعه مدنی دارد؛ اما نمی‌داند که سرمایه نقد و نسیه او چقدر است؟ نمی‌داند ‌قرضی که می‌گیرد، چقدر بازپس‌گیرنده است.

جامعه مدنی-سیاسی در ایران نتوانسته است پایگاه جدی و جایگاهی چسبنده در بخت سیاست و تخت اقبال مردمان بر فراز کند.

تنها در چنین صورتی است که عنصر «زمان» و کنش درازمدت در سیاست معنا پیدا می‌کند. بدین‌سان، همواره در بازار سیاست، اسیر سیالیّت «جمعه بازار» می‌شوید. در جمعه بازار دقیقا نمی‌دانید مشتری شما کیست. گاه بتی ز باده سرمست به بازار می‌آید و گاه هوشیاری چرتکه به دست. خریداران نمی‌دانند که در بساط شما چیست؟ ممکن است همه چیز در بساط جمعه بازارتان پیدا شود. گاه گوهری نایاب، گاه بنجلی فروبسته به رکاب در بساط است.

انسجام‌یابی و استحکام پایگاه رأی بسیار مهم است. اینکه شما ندانید تا کجا و در چه شرایطی «اپوزیسیون بیرونی» هستید یا «اپوزیسیون رسمی» سبب می‌شود که پایگاه رأی شما انسجام نداشته باشد. اینکه در یکی از این دو جایگاه باشید و ادای آن دیگری را درآورید، به سردرگمی رأی‌دهندگان می‌انجامد و سبب می‌شود که شما پایگاه روشنی نداشته باشید. سیال می‌شوید و آسیب‌پذیر؛ سرگشته راه و گم‌شده چاه.

قرار نیست که همیشه پیروز انتخابات باشید. یک کارکرد مهم انتخابات پیش از اینکه پیروزی در انتخابات باشد، باید ناظر به استحکام پایگاه رأی شما و گردآوردن هواداران‌تان پیرامون خواسته‌های شفاف، حقوقی، پایدار و دائمی باشد. باید لنگر خود را در اقیانوس اقبال مردمان در یک جایی انداخته باشید و از آنجا تکان نخورید تا هواداران‌تان ثبات یابند و در گذر زمان از دست نروند؛ والّا سکان این کشتی سرگشته به بادهای موسمی سپرده می‌شود. در چنین صورتی است که شرکت‌کردن یا شرکت‌نکردن در انتخابات معنایی ثانوی دارد.

این مسئله فقط درباره اصلاح‌طلبان صادق نیست؛ بلکه اصولگرایان و طرفداران آزادی‌های اجتماعی-فرهنگی را نیز در بر می‌گیرد.

کدخبر: ۶۷۲۶
ارسال نظر