حسامالدین آشنا: حاکمیت موفقیت پزشکیان را موفقیت خود میداند؛ اما تجربه نشان داده که تمایلی به شراکت در شکستها ندارد
شامگاه جمعه، 26 مرداد 1403 در خانۀ «گفتارها» در شبکۀ اجتماعی کلابهاوس، نشستی با عنوان «تحلیلی بر انتخابات ۱۴۰۳ از منظر فرهنگ و ارتباطات سیاسی: برآمدن یا همآمدن شکافها» با سخنرانی دکتر حسامالدین آشنا، دانشیار رشتۀ فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق علیهالسلام، برگزار شد.
به گزارش 24 آنلاین، در جلسۀ این هفتۀ خانۀ گفتارها که با پیگیری مجید تفرشی، مدیر و مؤسس خانۀ گفتارها و اجرای محمدرضا مهاجری همراه بود، حسامالدین آشنا در ابتدا با اشاره به شاخصهای فرهنگ سیاسی و ارائۀ آماری از موج چهارم پیمایش ملی ارزشها و نگرشهای ایرانیان، نشان داد جامعۀ ایران در آستانۀ انتخابات ریاستجمهوری دچار شکاف است و 30 درصد از جامعه هیچ علاقهای به مشارکت سیاسی ندارند. سپس در بخش دوم سخنانش با اشاره به ترفندهای ارتباطات سیاسی، تلاشهای حاکمیت و گروههای سیاسی برای برونرفت از بحران کاهش مشارکت را شرح داد. در بخش آخر سخنان خود هم به چالشهای پیشروی دکتر پزشکیان اشاره کرد و گفت: چالش مهم آقای پزشکیان که از مهر امسال با آن مواجه خواهد بود، مسائل واقعی ادارۀ کشور است؛ همۀ ناترازیها با قدرت به ایشان و تیم ایشان هجوم خواهد آورد. در ایام تبلیغات، آقای طیبنیا به عنوان کسی که توان تکرقمی کردن تورم را دارد، در کنار ایشان تصویرسازی؛ آقای ظریف به عنوان کسی که توان برداشتن تحریمها را دارد؛ آقای آذری جهرمی به عنوان کسی که مشکل فیلترینگ و اقتصاد دیجیتال را حل میکند؛ اما الان هر سه نفر کمرنگ در کنار رییسجمهور هستند و افراد دیگری باید این بار را بردارند.
این نشست حدوداً سه ساعت به طول انجامید و با پرسش و پاسخ حضار نیز همراه بود. در ادامه خلاصهای از بیانات حسامالدین آشنا خواهد آمد. علاقهمندان میتوانند برای اطلاع از تمامی مباحث طرحشده به آرشیو خانۀ گفتارها در کلابهاوس مراجعه نمایند و پوشۀ صوتی این جلسه را بشنوند.
فرهنگ سیاسی
وقتی ما در حوزۀ فرهنگ سیاسی صحبت میکنیم، داریم از جنبههای درونیشدۀ ارزشها، نگرشها و رفتارهای مردم و حکومت نسبت به همدیگر صحبت میکنیم. گابریل آلموند و وربا در کتاب فرهنگ مدنی سه نوع فرهنگ سیاسی را شناسایی کردند و بعد ترکیبی از این سه را هم مورد توجه قرار دادند: 1- فرهنگ سیاسی محدود (parochial)، که پایینترین سطح فرهنگ سیاسی است و در جوامعی که هیچگونه خودآگاهی دربارۀ دولت در آن پیدا نشده به وجود میآید. در این جوامع، افراد خود را به عنوان عضوی از جامعه تصور نمیکنند و اساساً نقشی در تصمیمگیریها ندارند. در این جوامع هیچگونه مشارکت سیاسی وجود ندارد. این فرهنگ بیشتر به جوامع ماقبل مدرن نسبت داده میشود. 2- در جوامع مدرن، اولین فرهنگ سیاسیای که شکل گرفته، فرهنگ سیاسی تبعی (subject) است که در این نوع فرهنگ سیاسی، افراد از وجود نظام سیاسی آگاهی و از نقشهای گوناگون حکومت اطلاع دارند. در این نوع فرهنگ سیاسی، افراد از نتایج تصمیمهای حکومت مطلع هستند، ولی در فرایندهای سیاستگذاری هیچگونه نقش تعیینکننده ندارند. 3- فرهنگ سیاسی مشارکتی (participant)، در این نوع فرهنگ، سطح آگاهی از نظام سیاسی بسیار بالاست و در واقع این فرهنگ، ویژۀ جوامع توسعه یافته است. مردم به طور نسبی در حوزههای مختلف دخالت میکنند و به رفتارهای سیاسی نخبگان حساس هستند. در این نوع فرهنگ سیاسی، مردم خود را متعلق به نظام سیاسی میدانند و معتقدند که میتوانند در بهبود تصمیمهای سیاسی موثر باشند.
از آنجا که هیچ یک از این سه نوع فرهنگ سیاسی به طور خالص در هیچ کجا وجود ندارد، نویسندگان به ترکیبی از این سه نوع فرهنگ اشاره میکنند. وقتی ما وارد تحلیل جامعۀ ایران میشویم، سهگانهای که آلموند و وربا در توضیح فرهنگ سیاسی در ربط با فرهنگ کلی جامعه بیان کردهاند برای ما جالب میشود. سوالی که آنها مطرح کردند، این بود: نسبت مردم و حکومت چه چیزهایی میتواند باشد؟
اولین مشخصۀ پراهمیت طبق نظر آنها، احترام است؛ نظام سیاسی و مردم، هر یک چقدر یکدیگر را پست یا بزرگوار میدانند؛ چقدر حاضرند به هم قدرت و اختیار ببخشند. حاکمیتی که به مردمش اعتماد ندارد، کاری را به آنها واگذار نمیکند و مردمی هم که به حکومت اعتماد ندارند، حاضر نیستند کاری را به حکومت واگذار کنند.
دومین مشخصه، اجماع است؛ یعنی مردم چقدر از عملکرد دولت رضایت دارند و چقدر مسئولین دولت احساس میکنند وظیفهشان جلب رضایت مردم است.
سومین مشخصه هم اعتماد است؛ یعنی چه مقدار در میان مردم و دولت اتحاد وجود دارد؛ مسائلی چون جداییطلبی، تمامیت ارضی، میزان غیرت مردم نسبت به حاکمیت سرزمینی بسیار مهم میشود.
سوال ما این است: در سال 1403 وقتی در ایران انتخابات اتفاق میافتد، از لحاظ فرهنگ سیاسی با توجه به دادههایی که داریم وضعمان چگونه است؟
در سال 1401 در آخرین موج پیمایش ملی ارزشها و نگرشهای ایرانیان این آمار بدست آمده است:
41.3 درصد پاسخگویان معتقد بودند اگر جنگ شود، مردم به جبهه میروند، 51.6 درصد معتقد بودند اگر جنگ شود مردم به میزان کم یا خیلی کم حاضرند به جبهه بروند. 43 درصد پاسخگویان به میزان زیاد یا خیلی زیاد خودشان حاضر بودند به جبهه بروند و 51.1 به میزان کم یا خیلی حاضر بودند برای دفاع از کشور به جبهه بروند. پس میزان کسانی که معتقد بودند مردم به جبهه خواهند رفت، تقریباً مساوی با تعداد کسانی بود که خودشان حاضر بودند به جبهه بروند.
38.6 درصد پاسخگویان حاضر بودند در صورت فراهم بودن شرایط برای همیشه از ایران مهاجرت کنند. 83 درصد پاسخگویان به میزان زیاد و خیلی زیاد به ایرانی بودن خودشان افتخار میکردند. اینها را باید ذیل آن مفاهیمی که در فرهنگ سیاسی گفته شد، تحلیل کرد.
61 درصد پاسخگویان موافق بودند وجود ولایت فقیه باعث امنیت و اقتدار کشور شده است و 31 درصد مخالف این مطلب بودند.
64.5 درصد از پاسخگویان به میزان کمی اخبار سیاسی کشور را دنبال میکردند و 26.4 درصد نیز به میزان زیاد اخبار سیاسی کشور را دنبال میکردند.
43 درصد پاسخگویان در آن زمان (سال 1401) اعلام کردند که در انتخابات ریاستجمهوری آتی (1404) شرکت خواهند کرد و 42 درصد اعلام کردند شرکت نمیکنند.
از نظر مرجعیت سیاسی برای مردم (به چه کسی اعتماد سیاسی دارند)، خانواده، 58.4 درصد؛ علما و مراجع تقلید، 15.5 درصد؛ اساتید دانشگاه، 11.1 درصد؛ مسئولین کشور (همگی با هم)، 77.8 درصد؛ بزرگان و ریشسفیدان، 6.6 درصد؛ دوستان و آشنایان، 6.4 درصد؛ و معلمان با 4 درصد مهمترین گروهها و افرادی بودند که مردم در مسائل و موضوعات مهم اجتماعی و سیاسی به نظر آنها برای تصمیم مراجعه کردند.
در آن سال 28.4 درصد پاسخگویان معتقد بودند شرایط سیاسی کشور در پنج سال آینده بهتر خواهد شد. 55.5 درصد معتقد بودند وضعیت کشور بدتر میشود و 16 درصد بر این باور بودند که تغییری نخواهد کرد.
57.9 درصد اعتماد اندکی به صدا و سیما داشتند و 63.7 درصد اعتماد اندکی به تمام منابع خبری مکتوب و سایتهای خبری داخلی داشتند.
63.4 درصد اعتماد اندکی به کارآمدی مجلس داشتند و 53 درصد اعتماد اندکی به کارآمدی قوۀ قضائیه داشتند و 57 درصد اعتماد اندکی به کارآمدی قوۀ مجریه داشتند.
پس از انتخابات 1400 در نگرانیای که برای انتخابات مجلس 1402 وجود داشت، تحقیق ویژهای در مورد این انجام شد که non woterها وضعیتشان چطور است؛ تا پیش از این تحقیقات بیشتر در مورد افرادی انجام میشد که رأی دادند. اما این بار سوال در مورد کسانی بود که رأی نمیدهند. معلوم شد 58.7 درصد از پاسخدهندگان رأیدهندۀ فعال هستند. رأیدهندۀ فعال به معنی کسی است که در انتخابات 1400 شرکت کرده و حداقل در دو انتخابات از سه انتخابات ریاستجمهوری پیشین هم شرکت کردهاست. دومین گروه که 18 درصد پاسخگویان را تشکیل میدادند، «رأیندهندگان مزمن» نام گرفتند؛ اینان در انتخابات 1400 شرکت نکردند و حداکثر در یک انتخابات از سه انتخابات قبلی شرکت کردند. 23.2 درصد از جامعه «رأیندهندگان غیر مزمن» نام گرفتند؛ کسانی که اگرچه در انتخابات 1400 شرکت نکردند، اما حداقل در دو انتخابات از سه انتخابات قبلی شرکت کرده بودند.
سپس معلوم شد 74.1 درصد از روستاییان رأیدهندۀ فعال هستند (این عددها را در نظر داشته باشید که وقتی به 1403 میرسیم، کارکرد هر یک از این عددها مشخص خواهد شد)؛ در حالی که 58 درصد از ساکنین کلانشهرها رأیندهنده هستند که 29.8 درصدشان رأیندهندۀ غیر مزمن و 28.1 درصد از آنها رأی ندهندۀ مزمن هستند. یعنی با حرکت از روستا به سمت کلانشهر از تعداد رأیدهندگان فعال کاسته شده و به تعداد رأیندهندگان فعال اضافه میشود.
79 درصد از رأیدهندگان فعال، اخبار را از صدا و سیما پیگیری میکنند؛ در حالی که 53 درصد از رأیندهندگان غیرمزمن هم اخبار را از صدا و سیما دنبال میکنند، ولی 43 درصد از همین رأیندهندگان غیرمزمن، اخبار را از شبکههای ماهوارهای نگاه میکنند.
از حیث شاخصهای دینداری، 10 درصد از رأیندهندگان مزمن، خودشان را دائم اهل نماز میدانستند و 30 درصد از رأیندهندگان غیرمزمن خودشان را نمازگزار همیشگی دانستند؛ ولی از میان رأیدهندگان فعال، 85 درصد، خودشان را مقید به نماز میدانستند.
از لحاظ دیدگاهشان نسبت به اسلام سیاسی، 87 درصد از رأیندهندگان مزمن، کسانیاند که معتقدند قانون کشور باید بر اساس نظر مردم و نه قوانین دینی طراحی شود.
87 درصد از رأیدهندگان فعال، از زندگی در ایران احساس سربلندی میکنند، ولی فقط 28 درصد رأیندهندگان مزمن این احساس سربلندی نسبت به ایران را دارند. مشابه همین وضع در ادراک از فساد و اعتماد به مسئولین وجود دارد.
پس در نزدیکترین نظرسنجیهای عمیق ملی که از حیث فرهنگ سیاسی تلاش کردند جامعۀ ایران را بسنجند، میبینیم که در آستانۀ انتخابات یا قبل از فقدان رئیسجمهور فقید، چنین شکافی در جامعه داریم. حدود 30 درصد از جامعه به هیچ وجه علاقهای به مشارکت سیاسی ندارند یا احساس تعلقی نسبت به نظام سیاسی نمیکنند؛ بلکه حس میکنند نظرات آنها برای حکومت اهمیتی ندارد.
ارتباطات سیاسی
سوال این است: انتخابات 1403 از نظر ارتباطات سیاسی، چگونه انتخاباتی بود؟ فرضیۀ من این است که به دلیل مشکلاتی که جمهوری اسلامی در فرهنگ سیاسی در سال 1403 با آن مواجه بود، ترفندهایی از جنس ارتباطات سیاسی وارد عمل شد. ارتباطات سیاسی، تمام تلاشهایی است که از منظر ارتباطی برای کسب، نگاهداشت و انتقال قدرت انجام میشود. از لابیگری گرفته تا کارهایی در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی. همۀ کمپینهای سیاسی در ذیل ارتباطات سیاسی مورد توجه قرار میگیرند.
اولین اتفاق در سال 1403 که نمیتوان در مورد آن قضاوت کرد، از دست رفتن ناگهانی یک رییسجمهور است. این اتفاق چند وجه داشت؛ یک وجه مهمش سردرگمی ملی در این زمینه بود که اصولاً چه اتفاقی افتاده است. هنوز هم یک توضیح و گزارش قابل قبول برای عموم در خصوص این حادثه منتشر نشده است. ابهام در اصل واقعه مقدار زیادی لطمه به اعتبار امنیتی جمهوری اسلامی زده است که بخشی از کاهش حس تعلق را هم میتواند در پی داشته باشد؛ به این معنا که مردم احساس نکردند که لایق دانستن هستند. تلاش بسیار متراکمی که توسط شورای نگهبان، صدا و سیما و وزارت کشور انجام شد، کاملاً نشان داد که کشور آمادۀ یک وضعیت تحولی است. اینکه افرادی چون آقایان لاریجانی و جهانگیری تأیید نشدند و آقای پزشکیان تأیید شد، تحلیلگران سیاسی ایران را بر آن داشت رییسجمهوری بعدی ایران بهطور قطعی آقای پزشکیان است. خود تأیید صلاحیت برای اهل فن، به معنی رأی آوردن ایشان تلقی شد.
در کمپینهای انتخاباتی، به نظر میرسد ما یک کمپین داشتیم که مستقل از خود کاندیدا بود و آن کمپین دکتر پزشکیان بود. بخش مهمی از این کمپین اساساً خارج از شخصیت دکتر پزشکیان طراحی شد و از ایشان به عنوان یک اصلاحطلب خیلی جدی و عمیق و شناسنامهدار تصویر خلق کرد.
بعد از اقدام شورای نگهبان، ضلع دوم تصمیم برای تغییر، احزاب و گروههایی بودند که باید برای انتخابات تصمیم میگرفتند. تقریباً برای اولین بار ما شاهد این بودیم که مجموعۀ اصلاحات پیش از اینکه شورای نگهبان تصمیمی را اعلام کند و آنها بخواهند یا از ابتدا تحریم کنند و یا بعد از تأیید کاندیداها اعلام نظر کنند، در اقدامی پیشدستانه گفتند اگر شورای نگهبان از این سه نفر (آقایان آخوندی، جهانگیری و پزشکیان) یکی را تأیید کند، ما در انتخابات شرکت میکنیم. این تصمیم پیشدستانه از نظر سیاسی میتوانست یک تهدید یا یک معامله به حساب بیاید. در عمل شورای نگهبان کسی از این سه نفر را تأیید کرد که هم شانس رأیآوری بیشتری داشت و هم اینکه از صبغههای تأثیرگذاری بر سطوح بالای سیاست در کشور محروم بود؛ یعنی توان تأثیرگذاری بالا نداشت؛ به تعبیر دقیقتر ظرفیت رأیآوری بالایی داشت، اما ظرفیت بازیگری سیاسی او در ردۀ سیاسی بالا چشمگیر نبود.
وقتی انتخابات شروع شد، تمام جبهۀ اصلاحات مجبور شد به خاطر تصمیمی که از قبل اعلام کرده بود، پشت پزشکیان قرار بگیرد.
در میان کسانی که انتخابات ایران را تحریم کردند، یک دیدگاه خیلی جدی وجود داشت: اگر آقای پزشکیان تأیید شده و اگر جبهۀ اصلاحات هم پیش از اعلام نتایج احراز صلاحیتها، آقای پزشکیان را نامزد خود معرفی کرده است، معنایش این است که نظام چراغ سبزی به گزینۀ کمخطر اصلاحات نشان داده است و این، نوعی آشتی و بازگشت اصلاحات هم است. متأسفانه من اینطور تحلیل نمیکنم؛ تصور میکنم اصلاحات در کار انجامشده قرار گرفت و مجبور شد پشت آقای پزشکیان قرار بگیرد.
اما کار جبهۀ اصلاحات از نظر ارتباطات سیاسی، ارائۀ آقای پزشکیان در قالب اصلاحاتپسند برای بیدار کردن سازمان و ظرفیت رأیی که تصور میکردند بهطور طبیعی دارند. در کمپین آقای پزشکیان شاهد دو سطح بودیم: یک کمپین رسمی با محوریت خود ایشان که در آن سخنرانی و مناظره و فیلم و تصویر هست و یک ستاد شماره دو را شاهد هستیم کار پیکارهای خاکستری را انجام میدهد: حمله به رقبای ایشان، دفاع اسطورهسازانه از ایشان و خلق یک تصویر جوانپسند از ایشان به امید جذب رأی طبقۀ شهری قشر متوسط را کسب کند. اما کمپین اصلی دکتر پزشکیان، اتفاقا متوجه جامعۀ مذهبی و انقلابی است و سعی میکند بهخصوص از سبد رأی آقای قالیباف بردارد.
کنار رفتن آقای قالیباف در دورۀ اول، در عمل به آقای پزشکیان این اجازه را داد که 37 درصد از آرای آقای قالیباف را به خودش اختصاص دهد.
اما با وجود تلاش تمام گروههای سیاسی مشارکت در مرحلۀ دوم تنها کمی بیشتر از مشارکت در انتخابات مجلس بود. بخشی از فاصلۀ 6 میلیونی آرای مرحلۀ اول و دوم آقای پزشکیان را میتوان به تقابل ایشان با آقای جلیلی مرتبط دانست؛ برخی از مردم نمیخواستند کار بدست دیگری بیفتد.
باید به اهمیت رأی آقای دکتر جلیلی اشاره کنم؛ رأی آقای جلیلی از 4 میلیون در سال 92 به حدود 14 میلیون در سال 1403 رسید. ایشان یک اعتماد به نفس به قول برخی کاذب و به قول برخی واقعی پیدا کرد که در صورت تداوم تلاش، شانس رأیآوری ایشان برای دورۀ بعد خیلی جدی است؛ چون ایشان بیشترین رشد رأی شخصی را پیدا کرده است.
آقای جلیلی و تیم ایشان، در حال حاضر در کشور ما بیشترین امکانات رسانهای، بیشترین امکانات شبکهسازی اجتماعی، بیشترین امکانات کار فکری و نرمافزاری و بیشترین دسترسی به رسانۀ ملی را دارد. علیرغم همۀ این امکانات، ایشان توانایی برقراری ارتباط با عامۀ مردم را بهاندازهای که مورد نظرشان است، پیدا نکردهاند. اما چرا اینقدر رأی آورد؟ من توانایی دکتر جلیلی را در تأثیرگذاری بر هستۀ سخت قدرت در ایران میدانم. کلمات و بیانات و اصطلاحاتی که ساختند و به کار بردند و شیوۀ استدلالی ایشان، به شیوۀ استدلالی و بیان رهبری بسیار نزدیک است. اینکه ایشان چقدر متأثر از رهبری هستند که هستند و چقدر منش ایشان بر بخشی از دفتر رهبری تأثیر دارد که دارد، و در تعامل همافزایی که میان دکتر جلیلی و هستۀ سخت قدرت است، باعث میشود مردم علاقهمند به انقلاب اسلامی ترجیح میدهند در میان انتخاب بین ایشان و هر کس دیگر، شرط احتیاط را رعایت کنند و به ایشان رأی دهند. اگر به ایشان رأی دهند، مطمئن هستند که خلاف نظر رهبری عمل نکردند؛ اما در مورد بقیۀ افراد تردید وجود دارد.
لذا هرگاه دوقطبی بین ایشان و هر کس دیگر پیش بیاید و ایشان در رقابت حضور داشته باشند، ایشان رأیآوری دارند. در انتخابات 1400 برای جلوگیری از چنین وضعیتی وادار به کنارهگیری شد تا این تقابل پیش نیاید. به نظر من در 1400 ایشان کنار رفتند تا در 1404 در صورتی که دولت آقای رئیسی شکست بخورد، ایشان بتواند جایگزین مناسبی باشد و هنوز بتواند بازیگری کند. در انتخابات 1402 هم ایشان بیشترین مطالب آماده و ایدۀ آماده را ارائه کرد؛ اگرچه که ایشان هر چه بیشتر در مورد ایدههایش توضیح میداد، به نظر میآید فاصلهاش از جامعه بیشتر میشد.
در رقابتهای ارتباطات سیاسی، چهرهسازیای که از آقای پزشکیان شد، یک چهرهسازیای بود که هم مذهبیها احساس رقابت نکنند و احساس باخت نداشته باشند، هم اصلاحطلبان احساس کنند به نتایجی که میخواهند رسیدند و هم عموم مردم با یک همزادپنداری با آقای پزشکیان این تلقی را داشته باشند که پزشکیان یکی از ماست؛ یک شهروند معمولی است، یک همسر و پدر وفادار است، یک پزشک متخصص است، مردی است که میتوان به وی اعتماد کرد و ... .
تحلیل آثار انتخابات بر فرهنگ و ارتباطات سیاسی در آیندۀ کشور
بعد از پیروزی آقای پزشکیان با یک اکثریت شکننده، مسئله این بود که جامعۀ پیروز و نیز آنان که شکست خوردند و دولت و رهبری و سازمانهای نظامی در مواجهه با این نتایج چه اقدامی خواهند کرد؟ به نظر بنده نتایج کاملاً قابل پیشبینی بود؛ در نتیجه کسی خیلی تعجب نکرد. همچنین به خاطر ایام محرم، شادیای هم اتفاق نیفتاد و موج اجتماعی پس از این رویداد ایجاد نشد؛ همان طور که موج حسرت و حقارت و شکست سنگینی هم شکل نگرفت. به مثابۀ بخشی از مناسک سیاسی تلقی شد. صحبت رهبری هم در دیدارهای مختلف این بود که آقای پزشکیان آدم خوبی است و باید کمکش کرد. من نوع برخورد رهبری با آقای پزشکیان را به معنای در آغوش گرفتن تلقی میکنم؛ یعنی رهبری با دقت تشخیص دادند که آقای پزشکیان با حفظ مسیر مورد نظر رهبری، میتواند بخشی از جامعه را حداقل تا مدتی همراه خود کند؛ یعنی جریان ثابت است، ولو اینکه رییسجمهور تغییر کرده است.
آنچه بعد از انتخابات اتفاق افتاد و برای خیلی از افراد قابل پیشبینی بود، سیاستورزی آقای پزشکیان در سطح ملی بود. قبلاً هم این پرسش مطرح بود که آیا ایشان یک سیاستمدار در سطح ملی هست یا خیر. سیاستورزی ملی را کسانی میخواستند انجام دهند که در کنار ایشان بودند: آقایان ظریف، آذری جهرمی، ربیعی و صالحی امیری. اینان به صورت مستمر کنار ایشان بودند و سویههای ملی حرکت آقای پزشکیان و تصویرسازی از آقای پزشکیان به مثابۀ یک سیاستمدار در تراز ملی را اینان طراحی کردند.
اما واقعیتهای سیاستورزی در کشور به گونۀ دیگری است؛ وقتی آقای پزشکیان خواست کابینهاش را تشکیل دهد متوجه شد چه ملاحظاتی جدیای در این زمینه وجود دارد. با مرور خاطرات آقای روحانی میبینیم که رییسجمهور مختار و فعال ما یشاء در زمینۀ انتخاب وزرایش نیست؛ اما مشکل آقای پزشکیان فقط در انتخاب وزرا نیست، بلکه در اصل راهبری دولت به مثابۀ یک فرمانده است؛ او چگونه و بر اساس چه اهدافی میخواهد دولت را اداره کند؟
گفتمان انتخاباتی ایشان چند ویژگی اصلی داشت که باید به آن توجه کرد و ما الان با آثار و تبعات آن اعلامها مواجه هستیم: 1- گفتند نه اینکه برنامه ندارم، بلکه قائل به برنامه نیستم؛ کسانی که برنامه دارند باید پاسخ دهند که چرا برنامه درست کردند با وجود برنامۀ هفتم توسعه. 2- ضرورت تسلط رییسجمهور بر موضوعات کشور و راهحلها و چالشهای اصلی را هم زیر سوال برد و این امر را به کارشناسان واگذار کرد. ایشان عملاً کسانی را که ادعای برنامه داشتن میکردند به توهم داشتن و حرفهای فضایی زدن متهم کرد. 3- ایشان تعهد به هیچ کس را نپذیرفت و در مقابل افراد مشخصی به مردم تعهد نداد؛ ایشان حتی برای دکتر ظریف تعهدی قائل نشد که در دولت بماند یا نماند. ایشان خیلی صریح گفت در ستادهای من باز است و هر کس بخواهد میتواند بیاید و هر کسی هم حرف میزند، حرف خودش را میزند. 4- ایشان خیلی محکم گفت من حزبی نیستم؛ بنابراین برای خودش تعهد حزبی هم قائل نشد.
در چنین شرایطی تصور این بود که پس از پیروزی ایشان فردی کاملاً آزاد در انتخاب همراهان و افراد و برنامه است؛ اما در عمل با بیان شعار «دولت وفاق ملی» و این بیان که ما نمیخواهیم دعوا کنیم، این افراد را برای کابینه معرفی کرد. برخی از این افراد از نزدیکان شخصی رییسجمهور بودند و برخی توسط کمیتهها انتخاب شدند. چالش مهم آقای پزشکیان که از مهر امسال با آن مواجه خواهد بود، مسائل واقعی ادارۀ کشور است؛ همۀ ناترازیها با قدرت به ایشان و تیم ایشان هجوم خواهد آورد. در ایام تبلیغات، آقای طیبنیا به عنوان کسی که توان تکرقمی کردن تورم را دارد، در کنار ایشان تصویرسازی؛ آقای ظریف به عنوان کسی که توان برداشتن تحریمها را دارد؛ آقای آذری جهرمی به عنوان کسی که مشکل فیلترینگ و اقتصاد دیجیتال را حل میکند؛ اما الان هر سه نفر کمرنگ در کنار رییسجمهور هستند و افراد دیگری باید این بار را بردارند.
عرض آخرم این است: همانطور که رهبری فرمودند موفقیت ایشان، موفقیت همۀ حاکمیت است و شکست ایشان میتواند شکست حاکمیت تلقی شود. ولی تجربۀ ما نشان داده که حاکمیت تمایلی به شراکت در شکستها ندارد و اگر ایشان نتواند دولتش را اداره کند و سامان دهد و نتواند مشکلات کشور را حل کرده و رضایت و اعتماد مردم را به دولت برگرداند، ما با دو گزینۀ خیلی صریح دولت نظامی به مسئولیت آقای قالیباف یا دولت انقلابی به مسئولیت آقای جلیلی در انتخابات بعدی مواجه خواهیم بود.