بمباران شیمیایی سردشت و تبعات آن
ساعت 16 و 15 دقیقهی روز یکشنبه هفتم تیر 1366 یکی از بزرگترین فجایع در طول تاریخ جنگ ایران و عراق رخ داد؛ در این روز نیروهای عراقی شهر سردشت را هدف بمباران شیمیایی قرار دادند. این نخستین بمباران شیمیایی یک منطقهی مسکونی در جهان به شمار میرفت که در اثر آن و بر اساس آمارهای رسمی از جمعیت 12 هزارنفری شهر چیزی بیش از 8 هزار نفر مصدوم و 130 تن شهید شدند.
به گزارش 24 آنلاین، به مناسبت سالگرد این فاجعه مجید تفرشی پژوهشگر تاریخ معاصر روز دوشنبه 18 تیرماه اتاق خود در کلابهاوس را با نام خانهی گفتارها به بررسی ابعاد این جنایت با عنوان «تراژدی و تبعات بمباران شیمیایی سردشت» اختصاص داد. کارشناسان این برنامه دکتر علیرضا ملایی توانی و خانم ریزان حکمت مولفان کتاب «تاریخ شفاهی بمباران شیمایی سردشت» بودند که سال 96 توسط پژوهشگاه علوم انسانی منتشر شده است.
فاجعه سردشت مورد غفلت پژوهشی و رسانهای در جهان قرار گرفته است
مجید تفرشی در مقدمهی این نشست دربارهی علت توجهش به موضوع سردشت گفت: یک وجه آن مثل اغلب اتاقهایی که برگزار میکنیم جنبهی علمی و پژوهشی قضیه است و وجه دیگر این است که ما درتاریخ معاصر ایران و شاید جهان کمتر فاجعهای را به ابعاد، گستره و عمق ماجرای سردشت داریم که تبعاتی چنین لحظهای و درازمدت داشته باشد. تبعاتی که تا به امروز نیز از جهات مختلف از جمله فجایع انسانی، اثر در نسلهای بعدی، محیط زیست و... ادامه دارد.
تفرشی در در ادامه با اشاره به غفلت آگاهانهی تاریخنگاری عربی – غربی دربارهی پرداختن به موضوع سردشت گفت: من بارها گفتهام با اینکه در دوران سربازی جبهه بودم و در آنجا مجروح شدم (اردیبهشت 64)، علاقهی چندانی به موضوع جنگ نداشتم، اما سالها بعد که در کنار پژوهشهای اصلی دانشگاهیام در بریتانیا به بررسی اسناد جنگ پرداختم، دریافتم که ایران چقدر در مسئلهی جنگ مظلوم و تنها بوده است. همین امر موجب شد احترام و علاقهام به تاریخ جنگ هر روز بیشتر شود. احترامی که البته واقعی است، و نه چون عدهای کاسبکارانه. در کنار احترام عمومی که برای مسئلهی جنگ قائلم، مسئلهی توجه به قربانیان جنایات شیمیایی ارتش عراق برایم ارزشی ویژه دارد. در جنایت سردشت نه فقط ارتش عراق بلکه دولتهای دیگرِ همراه آن به سرکردگی عربستان سعودی و نیز کشورهای غربی نیز نقش داشتند؛ چه به طور مستقیم و از طریق دولتها و چه از طریق شرکتهای شیمیایی، دارویی و فروشندهی مواد جنگافزا که به صورت آشکار و پنهان این مواد را به عراق میفروختند.
تفرشی علت توجه جامعهی جهانی و تاریخنگاری بینالمللی به حلبچه را در مقابل بیتوجهی به ماجرای سردشت با وجود اینکه هر دو شهر مورد بمباران شیمایی قرار گرفتهاند، نفوذ کردهای عراقی دانست و گفت: سردشت، داستان غمانگیزی داشت یعنی از همان اول مورد غفلت رسانهای بینالمللی قرار گرفت، و اگر نگوییم با نوعی بایکوت خبری که دستکم با بیاعتنایی مواجه شد. بعد هم که ناگزیر به پرداختن به آن شدند، بحث دیگری را که به طور بسیار جدی مطرح کردند این بود که میگفتند اصلا خود ایرانیها سردشت را بمباران کردهاند، و حاضر نبودند بپذیرند که این جنایت توسط ارتش عراق انجام شده است. این ادعا تا مدتها مطرح بود تا اینکه شواهد، ادله و استنادات بینالمللی چه از جهت مواد مورداستفاده و چه از جهت نوع عملیات نشان داد که این جنایت توسط عراقیها و با حمایت ضمنی آشکار و پنهان غربیها و یا سکوت آنها انجام شده است.
این پژوهشگر تاریخ معاصر با تکرار اینکه فاجعهی سردشت اکنون در تاریخنگاری بینالمللی جنگ همچنان مغفول مانده است افزود: اگر آمازون، کتابخانهی کنگره یا کتابخانهی بریتانیا را سرچ کنید بهندرت مقاله، پایاننامه یا کتاب جدیای در مورد سردشت میبینید. فقط سالها پیش یک نویسنده ایرانی مقیم بریتانیا به نام خانم کامین محمدی مقالهای انگلیسی راجع به سردشت نوشته است. البته در داخل ایران کارهای زیادی در این زمینه صورت گرفته، ولی بازتاب و نمود بیرونی پیدا نکرده و طبیعتا این فاجعه آنطور که باید و شاید به گوش رسانهها و مخاطبان عام و خاص بینالمللی نرسیده است. در این زمینه بخشی از تقصیر به گردن ماست و بخشی هم توطئهی سکوتی است که در راستای نادیده گرفتن نقش غرب در تسلیح حکومت صدام حسین و فر.ش سلاح شیمیایی به حکومت بعثی بوده.
اهالی سردشت شیمایی شدند
ریزان حکمت سخنران بعدی این نشست کلابهاوسی و پژوهشگر «تاریخ شفاهی بمباران شیمیایی سردشت» که خود از اهالی سردشت و البته زادهی بعد از بمباران شیمایی است، پس از بیان مقدمهای دربارهی موقعیت جغرافیایی، جاذبههای گردشگری و پیشینهی تاریخی این شهر از دوران باستان تا به امروز دربارهی بمباران شیمایی سردشت گفت:
بمباران شیمیایی یکی از مهمترین رخدادهای تاریخی این شهر در زمان جنگ عراق علیه ایران بود. البته ما از همان ابتدای جنگ با بمبارانهای شدید شهر از طرف عراق مواجه بودیم. افراد بسیاری توسط بمبهای ناپالم به شهادت رسیدند اما دردناکترین و وحشیانهترین قضیهای که در طول جنگ بر این شهر رفت، بمباران شیمیایی سردشت است که هنوز تبعات آن دست به گریبان مردم این شهر است. بمباران شیمیایی سردشت در 7 تیر 66 ساعت 4.15 عصر رخ داد. 6 فرند هواپیما با گاز کشنده خردل شهر را مورد حملهی شیمیایی قرار دادند که متاسفانه موجب شهادت 130 تن از اهالی شهر شد و بر اساس آمارهای رسمی که آن موقع آقای اکبر هاشمی رفسنجانی اعلام کردند، از جمعیت 12 هزارنفری شهر، متاسفانه 8 هزار و 25 نفر مصدوم شدند. اکنون از این 8 هزار نفر فقط 1600 نفر رسما به عنوان مصدوم شیمیایی شناخته شدهاند و بقیه نه! در حالی که آمارهای رسمی بر 8 هزار مصدوم اذعان دارند!
حکمت در ادامه در مورد تفاوت بمبارانهای شیمایی حلبچه و سردشت اظهار داشت: گاز شیمایی که در سردشت استفاده شده بسیار متفاوتتر از گازی است که در حلبچه مورد استفاده قرار گرفته است. گازهایی که در سردشت استفاده شده خردل و موستارد بوده که چندان موجب شهادت افراد نمیشده اما مصدومیت آنان را در پی داشته است، بر عکس حلبچه. در حلبچه افراد زیادی در اثر حملهی شیمایی به شهادت رسیدند.
مرور خاطرات برای افراد دردناک است
ریزان حکمت پژوهشگر کتاب تاریخ شفاهی بمباران شیمیایی سردشت در قسمت بعدی سخنان خود دربارهی نحوهی تالیف کتاب یادشده گفت: کار ما یک نوع کار میدانی بود. من هم کار کتابخانه ای کردهام و هم میدانی؛ هر دو روش سختی خاص خود را دارد ولی دربارهی این سوژه به جرات میتوانم بگویم کار میدانی بسیار سختتر بود؛ چراکه منابع کتابخانهای چندانی دربارهی آن وجود نداشت.
وی دربارهی سختیها و مشکلات کار میدانی در این پژوهش افزود: چون مرور خاطرات برای افراد دردناک بود روند کار را کند و مشکل میکرد. مردم هم از بس مصاحبه کرده بودند خسته شده بودند چون نه نتیجه برای خودشان داشت و نه شهرشان. حکمت همزبانی و همشهری بودن با مصاحبهشوندگان را دو امتیاز خود به عنوان پژوهشگر این سوژه دانست که موجب جلب اعتماد مصاحبهشوندگان شده و در نهایت آنان را پای گفتوگو نشانده بود: من با مردم شهر همزبان بودم، زبان مادری باعث ارتباط نزدیکتر با افراد میشد. امتیاز مثبت دیگرم این بود که همشهری آنها بودم و این باعث میشد احساس کنند دردی مشترک با هم داریم، هرچند من بعد از بمباران به دنیا آمدهام. او علاوه بر دردناکی یادآوری فاجعهی بمباران توسط مصاحبهشوندگان که پیشتر به آن اشاره کرد، دیگر مصائب پیش روی خود در این مسیر را اینطور تشریح کرد:
من آن موقع دانشجوی کارشناسی در ارومیه بودم، حضور در کلاسها اجباری بود و خیلی وقتها به خاطر حضور در سر کلاسها و امتحانات مجبور بودم که سردشت را ترک کنم. این در حالی بود که قبل از آن قرار مصاحبه گذاشته بودم اما تا به سردشت برگردم این افراد اصلا من را فراموش میکردند. خیلی از مصاحبهها را یک سال تمام پیگیری میکردم اما افراد حاضر به مصاحبه نمیشدند. این مسئله بهویژه در میان خانمها فراوان اتفاق میافتاد؛ نمیدانم شاید به خاطر ترسشان از ضبط صدا و احتمال شنیده شدن صدایشان بود. مثلا یکی از خانمهایی که قرار بود مورد مصاحبه قرار گیرد، متاسفانه در لحظات آخر با مخالفت همسرش مواجه شد. این خیلی برای من سنگین بود. از طرفی افراد بسیاری بودند که با وجود تلاش بسیار موفق به مصاحبه با آنان نشدم. افرادی نیز قول مصاحبه میدادند اما تا زمان مصاحبه برسد، فوت میشدند مثل آقای خضر امینی. ایشان و دخترشان هر دو مصدوم شیمیایی بودند و سوژههایی بکر و عالی برای مصاحبه، اما متاسفانه در سن 80 سالگی فوت شد.
آقای امینی در زمان بمباران 40-50 ساله بود و درک کاملی از موضوع داشت. پس از درگذشت او با این که دخترش به من قول مصاحبه داده بود اما به دلیل شرایط روحی بعد از فوت پدر و این که دو تن از برادرانش را نیز در جنگ از دست داده بود از مصاحبه خودداری کرد. شخص دیگری که هیچ وقت نمیتوانم فراموشش کنم جوانی 24 ساله به نام جعفر خضرنیا بود. اولین برخوردم با او در بیمارستان ساسان تهران صورت گرفت و در ابتدا خیلی از او ترسیدم چون تمام صورتش را با ماژیک علامت گذاشته بودند. آنجا فهمیدم اهل سردشت و مصدوم شیمایی است و در زمان بمباران 4 یا 5 ساله بوده و این علامتها را برای وصل کردن برق برای مصدومیتهای شیماییاش زده بودند. هیچ وقت دردهای شبانهی او را پس از وصل کردن برق فراموش نمیکنم. همیشه وقتی سجاده را باز میکرد دعا میکرد که شفا پیدا کند. میگفت من حتما خوب میشوم. من از او قول گرفتم که وقتی به سردشت برگشت و حالش مساعدتر شد با من مصاحبه کند اما وقتی به سردشت برگشتم، حدود یک ماه بعد پدرم یک شب آمد و گفت جناب خضرنیا فوت شده.
وقتی این خبر را شنیدم تا صبح گریه کردم... احساس میکردم یکی از نزدیکترین و عزیزترین کسانم را از دست دادهام. نمیدانم چرا یک کودک 4 ساله باید تاوان وحشیگری کشورهای دیگر را بدهد و تمام عمرش را با این رنج جانکاه سر کند! چهرهی این جوان همیشه جلوی چشمانم است.
سلاحهای شیمیایی در ژنهای جانبازان وارد شده
در ادامهی جلسه مرجان یشایایی پژوهشگر و خبرنگار حوزهی سلامت که همراه با شماری دیگر حدود دو سال بر تاثیر تحریمها بر نظام سلامت کشور تحقیق کرده و در خلال آن جانبازان شیمیایی را نیز مورد پژوهش قرار داده بود گفت: اهمیت مسئلهی سردشت به لحاظ سلامت از این جهت است که این حملهی شیمیایی پس از چند دهه که حملات شیمایی رخ نداده بود انجام گرفت. بنابراین نوع مواد شیمیایی و تاثیر آن بر بدن انسان کاملا تغییر کرده بود و در نتیجه یکی از چالشهای پزشکان ما این بود که تکست علمی در مورد مدوای مصدومان آن نداشتند. یکی از قدمهای پزشکی ایران در جنگ هشتساله تاثیر این حملات شیمایی بر بدن انسان و بعد تا حدودی درمان آن بود. منتها متاسفانه خبر بد اینکه سلاحهای شیمیایی در ژنهای جانبازان وارد شده و بعضا عوارض شیمایی را به فرزندانشان هم انتقال داده است.
به رغم دیدگاه مرجان یشایایی، حکمت اما معتقد بود بمباران شیمیایی سردشت تاثیری بر نسلهای بعد نگذاشته یا دست کم این تاثیرگذاری از نظر علمی ثابت نشده. است: اینکه آیا این بمبهای شیمیایی تاثیری در نسلهای آیندهی سردشت یا محصولات این شهر داشتهاند، هنوز هیچ سندی ارائه نشده است. من که خود در سردشت زندگی میکنم نمیتوانم بگویم که تاثیر دارد اما حتما باید مورد کاوش قرار بگیرد.
قصه پرغصه مصدومان شیمیایی
ریزان حکمت در بخش دوم سخنان خود راجع به زندگینامهی چند تن از مصدومان شیمیایی سردشت از جمله قادر مولانپور صحبت کرد: قادر مولانپور تراژدی دردناکی را در زندگیاش تجربه کرد. در زمان بمباران 41 ساله بود و کارگر ساختمان. او در هنگام بمباران، خانوادهاش در زیر درخت گردو در کنار رودخانه مشغول حمام کردن بودهاند که به محض بمباران همگی مصدوم میشوند. وقتی میرسد میبیند وضعیت بچههایش وخیم است آنها را با الاغ به سردشت و شهرهای اطراف میبرد. مولانپور در این ماجرا 5 نفر از اعضای خانواده از جمله همسر باردارش را از دست داد. تعریف میکرد که چطور با دست خودش آنها را حمام میکرده و تاولهای پوستی و کور شدنشان را دیده است. وقتی از شهادت عزیزانش حرف میزد اشک میریخت. او عزیزانش را با خودش میآورد سردشت و با دست خود دفن میکند و برمیگردد... میگفت: «5 نفر از عزیزترین کسانم و عشقم را دفن کردم. ولی دختر نوزادم نمیدانم چه شد! آیا یکی از کادرهای بیمارستان او را با خودش برد، آیا یکی او را ربود، آیا یکی از این دخترهای گدای سر چهارراه بچهی من است» و همیشه با این درد زندگی میکرد.
او عذاب گم شدن دخترش را همیشه حمل میکرد. او جزو افرادی بود که در دادگاه لاهه حضور داشت، میگفت: «وقتی من به زبان کردی همهچیز را از اول شرح دادم، تکتک اعضای دادگاه و حتی رئیس به گریه افتادند.» و این باعث شد یکی از سختترین مجازاتها یعنی 15 سال زندان را برای فرانس فان آنرات تاجر فروشندهی مواد شیمیایی به عراق در نظر بگیرند. تاسفبار اینکه با وجود شهادت 5 نفر از خانوادهی مولانپور و با وجود مدارک، هیچکدام از آنها را شهید حساب نکردند! میگفت وقتی عزیزانش را بغل میکرده چون لباسهایشان حاوی مواد شیمیایی بوده خودش نیز بهشدت مصدوم شده بود. میگفت: «باید برای کم شدن دردم هفتهای یک بار آمپولی را تزریق کنم، اما به خاطر نداشتن توان مالی فقط ماهی یک بار تزریق میکنم.» او حتی به عنوان جانباز نیز شناخته نشد، فقط پس از مرگش یک مجسمه از او ساختند! وقتی در 1395 از دنیا رفت با خودم گفتم حتما فیلمنامهی زندگیاش را مینویسم ولی متاسفانه فرصت نکردم. البته فیلمی با عنوان «زیر درخت گردو» از زندگی ایشان ساخته شد که به جرات میتوانم بگویم خیلی از نکات مهم را به تصویر نکشیده بود... مولانپور تا زمان مرگ در فقر کامل به سر میبرد.
ما واگیر نداریم/ وضعیت شهر به لحاظ امکانات اسفبار است
حکمت در مورد واگیردار بودن عوارض مصدومان بمباران سردشت که پرسش بسیاری بود، اظهار داشت: افراد مصاحبهشونده هم میگفتند که همان موقع هم خیلیها میترسیدند و میگفتند این سردشتی است و بیماریاش واگیردار است. اما واقعیت این است که شاید لباسهای تنشان در همان لحظهی بمباران گاز داشته اما بعد از تعویض هیچ واگیری مشاهده نشده است.
مولف کتاب تاریخ شفاهی سردشت در پایان در مورد وضعیت شهر و مصدومان شیمایی آن پس از 37 سال گفت: خیلی اسفبارتر از چیزی است که ما فکرش را بکنیم... در مورد وضعیت مصدومین اولین چیزی که من در این شهر میبینم کمبود شدید امکانات پزشکی است. ما دراین شهر هیچ نوع کادر پزشکی متخصص و بیمارستان یا داروخانهی مجهزی برای مصدومان شیمیایی نداریم. این وضعیت برای مصدومان شیمیایی میتواند بسیار خطرناک باشد. ما در این شهر مصدومان شیمیایی بسیاری داریم؛ بر اساس آمار رسمی 8 هزار و 25 نفر از اهالی این شهر شیمیایی شدند. من اطمینان دارم که هر دوازده هزار نفری که در آن مقطع جمعیت سردشت را تشکیل میدادند مصدوم شدند ولی آمار رسمی میگویند ما 8 هزار نفر مصدوم شیمیایی داریم و متاسفانه از این تعداد فقط 1600 نفر به عنوان مصدوم شیمایی شناخته شدهاند و بقیه مجبورند خودشان به مراجعه به کادر پزشکی هستند. بسیاری از افرادی که مصدومیتهای شدید دارند به دلیل کمبود تجهیزات پزشکی سردشت به شهرهای اطراف ارجاع داده میشوند و متاسفانه بسیاری از آنها در همین راهها متاسفانه جان خود را از دست دادهاند.
بسیاری از مصاحبهشوندگان اکنون در قید حیات نیستند
دکتر علیرضا ملایی توانی سخنران دیگر این نشست دربارهی تالیف کتاب تاریخ شفاهی سردشت گفت: خانم حکمت که امشب به تفصیل صحبتهایشان را شنیدیم خود و خانوادهاش از قربانیان بمباران شیمایی سردشت هستند - البته ایشان صحبتی در این باره نکرد. کار ایشان یکی از کارهای ماندگار است. من خدا را شاکرم که دانشجوی بااستعداد، علاقهمند و دلسوز و مسئلهشناسی مثل ایشان در کلاسم حضور داشت و باعث شد که در کنار یکدیگر این کار ارزشمند را به ثمر برسانیم. البته کار عمده را ایشان انجام میداد و من راهنمایی میکردم. ما در دانشگاه ارومیه یک جلسهی روشتحقیق داشتیم که ایشان در آن جلسه موضوع را پیشنهاد داد و من هم حمایت کردم. پرسشها را با هم طرح کردیم. این کار بهتدریج پیش رفت و هرچه جلوتر میرفت جذابتر میشد، ابعاد موضوع بازتر میشد و مسائلی که مصدومان و مجروحان با آن درگیر بودند به تدریج آشکار میشد و ما را به کار بیشتر ترغیب میکرد. خدا را شکر میکنم که این کار به ثمر رسید چون بسیاری از کسانی که از آنها مصاحبه گرفتیم اکنون در قید حیات نیستند و این فرصت تاریخی بزرگ برای ما پیش آمد.
توانی افزود: در تاریخ دنیا متاسفانه جنگ یکی از پربسامدترین رخدادهای تاریخ بشر بوده است. کشور ما هم یک موقعیت بسیار حساس به لحاظ موقعیت جغرافایی داشته و جنگهای متعددی در ایران رخ داده ولی وقتی از بالا و دور به جنگها نگاه میکنیم به نظر میآید که تاریخ نگاری این جنگ تاریخ نگاری خاصی است چراکه اولا در بسیاری از آثار مربوط به آن (نهتنها جنگ اخیر ایران و عراق بلکه جنگهای پیشین که در قلمروی سرزمین ما رخ داده و به طور کلی همهی جنگهای دنیا) میبینیم که روایت جنگ یک روایت خستهکنند، آزاردهنده و تراژیک است. در مجموع تاریخنگاران چندان علاقهمند نبودهاند که جزئیات رخدادهای جنگها را بنویسند. آنها به بیان کلیات بسنده میکردند و از کنار آن رد میشدند؛ بنابراین بسیاری از حقایق آشکار و پنهان جنگها به ویژه روایت مردمی که درگیر آنها بودند و جنگ را با گوشت و پوست و استخوان و احساساتشان لمس میکردند گفته نمیشد. به نظر میآید که کتاب تاریخ شفاهی بمباران شیمیایی سردشت تلاشی برای بیان گوشههایی از روایت مردم جنگزده بود.
اثر روی ژن مصدومان فاقد مبنای علمی است
ملایی توانی در ادامه دربارهی اینگمانه را که عوارض شیمیایی در مصدومان روی ژنهای آنان اثر میگذارد فاقد مبنای علمی دانست و اظهار داشت: وقتی با یکی از همان پزشکانی که در این ماجرا مصدوم شده بود، در این باره صحبت کردیم ایشان تایید نمیکرد که این آثار روی ژن و نسلهای بعدی هم اثر بگذارد. البته ممکن است برای ایجاد اطمینان خاطر یا نگرانی از ایجاد یک ترس و دلهره این صحبتها را کرده باشد؛ بنابراین باید تحقیقات عمیقتر علمی در این باره صورت گیرد. البته خانم حکمت و دانشجویان دیگر من نیز که اهل سردشت بودند این ادعا را تایید نمیکردند.
مصائب انتشار کتابی مستقل دربارهی جنگ
ملایی توانی دربارهی مشکلات انتشار کتاب یادشده نیز سخن گفت: یادم میآید که برای انتشار این کتاب ما خیلی مشکل داشتیم چون عمدتا نهادهایی که دربارهی جنگ کار میکنند حکومتی و رسمیاند و روایتهای خاص خودشان را میخواهند پیش ببرند... من برای انتشار این کتاب به موسسات نشری که در همین حوزهها فعالیت میکردند رفتم، آنجا به ما گفتند باید تغییراتی بدهید، تغییرات را اعمال کردیم ولی نهایتا بعد از اینکه خیلی ما را معطل کردند و به اصطلاح عامیانه سر دواندند، متوجه شدم که دنبال ناشر دولتی و به ویژه متولیان امر جنگ گشتن به این کار آسیب میزند بنابراین به این نتیجه رسیدم که کتاب را در پژوهشگاه علوم انسانی که یک نهاد دانشگاهی است منتشر کنم و خوشحالم از این جهت که این اثر در اینجا منتشر شد.
برای مغفول ماندن سردشت، دستی پشت پرده نیست
توانی در پایان سخنان خود دربارهی چرایی مغفول ماندن فاجعهی سردشت در تاریخنگاری جهان گفت: نمیخواهم یکسری صحبتهایی را که پانکردها مطرح میکنند، طرح کنم یا به این موضوع ابعاد قومیتی بدهم. هم خانم حکمت و هم بسیاری از ایرانیان میدانند که اقوام ایرانی چند هزار سال اقوام در کنار هم زیسته و در هم آمیختهاند. اینها خطوط متقاطعی هستند که به هم پیوند دارند. خطوط متراکم و مجزا از همی نیستند. به نظر نمیآید که مثلا یک دستهایی در کار باشد، یا یک تلاش سازمانیافتهای پشت این موضوع باشد که مانع از پرداختن به این قضیه باشد. به نظرم افرادی که درگیر جنگ بودهاند بهویژه سرداران جنگی و بسیاری از کسانی که خواستند از اقدامات که در جنگ کردند بعدها یک پشتوانههای مبارزاتی برای خود بسازند درگیر ادارهی نهادهای متولی تاریخنگاری جنگ شدهاند و آنها هستند که تاریخنگاری جنگ را به این سو یا آن سو یا به سمت طرح روایتهایی میکشانند که ممکن است منافع خیلیها درگیر در آن باشد؛ بنابراین مصالح کلانتر کمتر دیده میشود. نهایتا به نظر بعید میرسد که دستهای سامانیافتهی منسجم ایدئولوژیک سیاسی که مثلا بخواهد قومیتهای ایرانی را تضعیف کند در کار باشد. من به چنین چیزی برخورد نکردهام. خانم حکمت هم بر همین باور هستند. به نظرم اگر نیازهای تاریخنگاری کشور بهدرستی توسط استادان شناسایی شود و دانشجویان انگیزهمندی باشند که به هم بپیوندند میشود بسیاری از این ناگفتهها، ابهامها و روایتهایی که به آنها نیاز داریم نوشت، ثبت کرد و در اختیار نسلهای آینده قرار داد.
مدعیان نیز همت جدی ندارند
در پایان این نشست مجید تفرشی با بیان اینکه دولتها، حکومتها و نظامهای سیاسی آن اندازه که لازم و کافی است به پژوهشهای فاخر و ایرانمدار توجه نمیکنند و با تاکید بر کوتاهی و انحصارگری آنان بر اساس منافع و مطامع گذرا و نه ملی و استراتژیک اظهار داشت: چیزی این وسط مغفول میماند و آن اینکه در هیچ جای دنیا همهی پژوهشهای ملی و راهبردی توسط دولتها و حکومتها انجام نمیشود. البته یک بخش زیادی از آن میشود که حتما درصدش از ایران بیشتر است؛ ولی به نظر من نقش و سهم کسانی که امکانات غیردولتی دارند، ثروتمندان، افراد صاحب نفوذ، سلبریتیها یا کسانی که به هر حال ادعا و داعیهی دغدغهمندی ملی دارند در اینجا مغفول مانده است. به نظر من ما معمولا بهحق غر میزنیم که دولتها کارشان را درست انجام نمیدهند، نظام حکومتی توجه جدی به این مسائل راهبردی ملی نمیکند ولی توجه نداریم که بسیاری از کسانی که این حرفها را میزنند خودشان امکانات و تواناییهایی دارند یا میتوانند با واسطه داشته باشند... ضعف و ناکارآمدی و غفلت دولتها به جای خود، ولی آنهایی هم که مدعیاند که این کار باید بشود، همت جدی ندارند اگر هم داشته باشند در جهت منافع راهبردی ملی نیست و صرفا در جهت کنشگری سیاسی له یا علیه حکومت است.
به گفته تفرشی، ایجاد محدویت پژوهشی و قانونی برای محققان مستقل تاریخ جنگ عراق علیه ایران، عملا عرصه را برای طرح و تثبیت روایات ضدایرانی و نادرست جنگ از زبان محققان آمریکایی، اروپایی، اسراییلی و عرب باز گذاشته و این نوع اعمال محدودیتهای نادرستنسبت به پژوهشهای مستقل داخلی، عملا علیه منافع راهبردی ملی ایران و روابت درست و صحیح تاریخ جنگ و به سود ایرانهراسان و ایرانستیزان بود و خواهد بود.