زنده پیدا شدن مردی که دوستش به قتل او اعتراف کرده بود
مرد معتاد که دوستش به قتل او اعتراف کرده بود پس از حدود ۸ ماه زنده پیدا شد، به این ترتیب خانوادهاش شکایت خود را پس گرفتند و متهم هم از اتهام قتل تبرئه شد.
به گزارش 24 آنلاین، متهم این پرونده که ناصر نام دارد، آذر ماه گذشته اعتراف کرده بود دوست بیمارش به نام حسن را حین بردن به مرکز درمانی با ضربه سنگ به قتل رسانده است. این اعتراف در حالی بود که اثری از جسد مقتول وجود نداشت.
زن جوانی اوایل اردیبهشت امسال به پلیس آگاهی تهران مراجعه کرد و از ناپدید شدن برادرش خبر داد.
او گفت: برادرم حسن مشکل اعصاب و روان دارد. چند روز قبل حالش بد شد زمانی که میخواستم او را پیش پزشک ببرم، دوستش به نام ناصر، برای دیدن او به خانهمان آمد بعد هم به من گفت خودش او را پیش دکتر میبرم اما دیگر از برادرم و دوستش خبری نشد.
با شکایت زن جوان، پروندهای در دادسرای امور جنایی تهران تشکیل و به دستور بازپرس عظیم سهرابی تحقیقات برای یافتن مرد گمشده آغاز شد.
به این ترتیب ناصر شناسایی و بازداشت شد. او در تحقیقات اولیه مدعی شد از سرنوشت دوستش بیخبر است. او در تحقیقات گفت: من و حسن آن روز با هم بودیم و او را به چند مرکز درمانی بردم ولی پذیرش نکردند. بعد هم او خودرویی را دربست گرفت تا به خانهاش برگردد و دیگر از او خبری ندارم.
هرچند ناصر ادعا داشت که از مرد جوان بیخبر است، اما تحقیقات تیم جنایی نشان میداد واقعیت را بیان نمیکند. به همین دلیل به دستور بازپرس جنایی، ناصر در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار داده شد و در نهایت پس از 7 ماه به قتل دوستش اعتراف کرد و گفت او را در قرچک ورامین به قتل رسانده است. با اعتراف متهم به جنایت، بازپرس شعبه نهم دادسرای امور جنایی پایتخت دستور استعلام از پلیس منطقه برای کشف جسد را صادر کرد.
بازپرسی سهرابی در تحقیق از خانواده مرد گمشده پی برد او علاوه بر اختلالات روانی، معتاد هم بود و قرار بود ناصر بود او را به کمپ ترک اعتیاد ببرد. متهم در ادامه بازجوییها گفت: روز حادثه ما به کمپ رفتیم و برگشتیم، در راه برگشت حوالی کهریزک سر مواد حرفمان شد و من با سنگ به سر حسن زدم و او زمین افتاد و جانش را از دست داد، من هم فرار کردم.
به این ترتیب ماموران تحقیقات برای یافتن جسد را ادامه دادند اما جسدی پیدا نشد. این در حالی بود که با اعتراف متهم ماموران به محلی که به عنوان قتلگاه اعلام کرده بود، رفتند و سنگ خونی را پیدا کردند.
سرانجام چند روز قبل خواهر حسن بار دیگر به اداره آگاهی مراجعه کرد و گفت: یکی دیگر از دوستان برادرم مدعی است برادرم زنده است و او را چند روز قبل دیده است.
او ادامه داد: من به او گفتم که ما فکر میکنیم برادرم به قتل رسیده و دوستش ناصر هم به قتل او اعتراف کرده است، اما دوست دیگر برادرم اصرار داشت که مطمئن است که حسن را در یکی از کمپهای جنوب تهران دیده است.
به این ترتیب شاهد جدید مورد تحقیق قرار گرفت و گفت: حسن در کمپ ترک اعتیاد کار میکند. او زنده است اما حافظهاش دچار اختلال شده است.
به این ترتیب ماموران به کمپ مورد نظر رفتند و حسن را زنده یافتند. او گفت: آن روز با دوستم ناصر به کمپ رفتیم و در راه برگشت حرفمان شد، او با سنگ به سرم زد و بیهوش افتادم. به هوش که آمدم دیدم تنها هستم. حافظهام آسیب دیده بود و یادم نمیآمد که هستم و خانهام کجا است. مدتی در کوچه و خیابان سرگردان بودم و در نهایت دست به دامان یکی شدم که مرا به کمپی ببرد، چون خیلی اذیت میشدم، به او گفتم: کسی را ندارم و حافظهام یاری نمیکند، خیلی اذیت میشوم. او هم قبول کرد و من را در کمپ بستری کرد. اما حتی بعد از بهبود هم یادم نمیآمد که هستم و خانه کجا است به همین دلیل با مسئولان کمپ صحبت کردم که کمکشان کنم و آنجا بمانم. آنها هم قبول کردند نظافت کنم و به بیماران قرص و دارو بدهم. این ماجرا در این مدت ادامه داشت که دوست دیگرم به کمپ آمد و پرسید اینجا چه میکنی، گفتم نمیدانم. بعد او ماجرا را پیگیری کرد.
در پی زنده پیدا شدن حسن از آنجایی که خانواده او و خودش شکایتشان را پس گرفتند ناصر آزاد و پرونده قتل پس از حدود ۹ ماه مختومه شد.